پیام متنی یا پیام صوتی انتخاب با خودتان است
به گزارش گلونی در نوشتار قبل برایتان گفتم که اختراع پیام صوتی، برایم دردسرهایی تازه به همراه داشت.
از همان ابتدا هم مقاومت عجیبی میکردم برای فرستادن پیام صوتی.
بدبختی! نمیتوانستم بگویم: «ببخشید برقمان رفته و نمیتوانم پیام بفرستم».
مجبور بودم بگویم دورم شلوغ است، خانواده اینجا نشسته، نمیتوانم صحبت کنم و یا از این جور بهانههای الکی.
اگر هم یک روز تسلیم میشدم و پیام صوتی را میفرستادم، فکر میکنید چه جوابی دریافت میکردم؟! میپرسیدند: «چند سالت است؟»
چون حتماً با شنیدن صدایم، دختر بچهای پنج ساله را تصور میکردند. گرفتار شده بودم با این جماعت!
دیگر عادت کرده بودم. فقط یک پیام متنی میفرستادم و میگفتم: «عادت ندارم به صحبت کردن و یا از صدای ضبط شده خودم متنفرم!»
برای همین هیچ وقت برای هیچکس پیام صوتی نفرستادم. حتا دوستان نزدیکم!
البته واقعاً هم از شنیدن صدای ضبط شده خودم بیزار بودم.
لجم در میآمد آنقدر که همه میگفتند: «به جای اینکه اینقدر تایپ کنی، پیام صوتی بفرست!»
خب به شما چه مربوط! اصلاً دلم میخواهد انگشتانم را از دست بدهم. در همه چیز باید نظر بدهید؟!
پیام متنی یا پیام صوتی انتخاب با خودتان است
دیگر امیدی به این دنیای مجازی نداشتم که پر بود از آدمهای به درد نخور که فقط دنبال شیطنت کردن بودند.
من هم خسته شده بودم و به نظرم دیگر سرگرم کننده نبود و فقط اعصاب آدم را خرد میکرد.
همه آمده بودند و دنبال نیمه گمشده خود میگشتند. انگار فضای مجازی هیچ کاربرد دیگری برای جوانان سرزمینم نداشت و هنوز فرهنگ استفاده از آن جا نیفتاده بود.
اوایل فکر میکردم چقدر جالب است که آدم میتواند با هرکسی در هر جای دنیا و با هر سن و سال و فرهنگی گفتگو کند.
اصولاً گفتوگو کردن با آدمها را دوست دارم و بسیار برایم لذتبخش است.
در معاشرت با غریبهها، آدم میتواند کلی چیزهای جدید یاد بگیرد و با دنیاهایی متفاوت از دنیای خودش آشنا شود.
ولی تنها چیزی که از این فضای مجازی نصیبم شد شنیدن جمله اصل «پیلیز» بود!
کمکم شیطنتها را کنار گذاشتم. اینترنت و فضای مجازی هم به درد من نمیخورد.
در دوران ترک فضای مجازی بودم که با پدیدهای به نام اینستاگرام آشنا شدم.
پایان پیام
نویسنده: بیتا اشکانیان