روایت سال کرونا از زبان یک پرستار

روایت سال کرونا از زبان یک پرستار

به گزارش گلونی خانم ارغوان، پرستار، در پویش «کرونا به روایت شما» نوشت:

من یک پرستار در یک شهر کوچک هستم. پنج ماه بعد از شروع کار من بحران کرونا شروع شد.

در آن پنج ماه در بخشی بودم که برای نیروهای تازه کار یا کسانی که  هیچ‌کس سفارش‌شان را نکرده بود و خودشان هم به جای دعوا و قلدری مسیر احترام را در پیش گرفته بودند چاره‌ای به جز بله قربان گفتن نمی‌گذاشتند.

و نهایت تبعیض برای من این بود که برای نیروی طرحی یا پیمانی که پارتی نداشته است و خیال‌شان راحت است که صدای اعتراضش به جایی نمی‌رسد، دوشیفتی‌های بیشتری می‌گذارند.

تا این که کرونا آمد و همان نیروهای تازه کار وکم سن که مجرد هستند و بچه کوچک ندارند و جان‌شان مثل دیگران عزیز نیست در الویت رفتن به بخش کرونا بودند و تبعیض معانی جدیدی پیدا کرد.

آن روزها همه مهربان شده بودند و هرچند که حرف ما باز هم ارزشی نداشت اما حداقل محترمانه‌تر رفتار می‌کردند.

در محیط جدید همه همکاران مثل هم بودند. فرقی نداشت کم‌سابقه‌ای یا نه. پیمانی، رسمی یا طرحی هیچکدام در طرز برخورد همکاران تغییری ایجاد نمی‌کرد همه با هم در اولین روزها چه به اجبار و چه داوطلبانه به استقبال بیماری ناشناخته رفته بودند.

سال تحویل بر خلاف دوران مدرسه و‌ دانشگاه که با برنامه‌های تلویزیون سپری می‌شد در مسیر خانه به بیمارستان همراه پدرم گذشت و در مسیر پاکبان‌های شهرداری را دیدم که مشغول کار هستند.

روایت سال کرونا

من برای قانع کردن خودم می‌گفتم به هر حال چند نفری هم در این لحظات باید شیفت باشند حالا من نباشم یک نفر دیگر، فقط ای کاش ماشین داشتم تا تنها می‌رفتم. اما برای کار پاکبان‌ها نمی‌شد همان یک روز را  کمی دیرتر مشغول به کار شوند.

این جا همه چیز بر اساس نظم است؟

در طی یک سالی که گذشت لحظات بسیاری را دیدم که دوست داشتم برای دیگران هم نقل کنم.

دوست داشتم از وعده‌های پوچ و تبعیض‌های بی‌حد که شامل بزرگترین و حیاتی‌ترین موارد و جزئی‌ترین و بی‌اهمیت‌ترین مسائل است بگویم.

دوست داشتم از انسان‌هایی بگویم که بر بستر بیماری و دور از خانواده‌شان افتاده بودند اما برای تمام کارهایی که وظیفه ما بوده و تمام کارهایی که هر انسان دیگری که در آن شرایط قرار می‌گیرد انجام‌شان می‌دهد قدردانی می‌کردند.

اما نه‌‌ من قدرت نوشتن بسیاری از لحظات را دارم و نه دیگران حوصله خواندنش را.

خلاصه بگویم سال ۹۹، سال تنهایی بود، سال مرگ‌ها و خاکسپاری‌های عجیب و غمزده‌تر از قبل. در این سال ترس از مرگ بیش‌تر از هر زمان دیگری در وجودم جولان داد.

و حالا که حدودا ۱۰ روز به پایان این سال مانده است بر خلاف سال‌های قبل آرزو می‌کنم که خیلی زود سپری شود و در سال ۱۴۰۰ روزهای شاد و بهتری را ببینم.

پایان پیام

کد خبر : 211569 ساعت خبر : 1:24 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=211569
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات