سرنوشت درخت سیب مغرور
سرنوشت درخت سیب مغرور
به گزارش گلونی امیرعلی ارشاد کریمی دانش آموز پایه نهم دبیرستان آیینه در پویش پیک زمین نوشت:
سرنوشت درخت سیب مغرور
«سلام من درخت هستم. من در یک باغی زندگی میکنم که همه به من میرسند و خیلی کهنسال هستم و آدمهای زیادی را دیدهام.
راستی من خودم را معرفی نکردم من درخت سیب هستم.
برگردیم به داستان زندگی من که فکر میکنم خیلی به سود شما باشد و در زندگیتان به کار خواهد آمد.
مردم در تابستان از میوههای من میخورند تا سیراب شود و همچنین گشنگیشان برطرف شود.
در کنار من تا همین پارسال یک درخت سیب دیگری بود که به خاطر مغرور بودن زیادی از بین رفت.
حالا برایتان توضیح میدهم که چه شد.
آن درخت سیب مغرور هم جوان بود هم بیتجربه.
او با همه بد رفتاری میکرد و هیچوقت نمیگذاشت کسی از میوههایش بخورد و همیشه پرندهها را اذیت میکرد و فراریشان میداد.
یک روز که میوههایش زیاد شده بود و غرورش بیشتر شده بود و همان کارهای همیشگیاش را میکرد.
من به او اخطار دادم که این کارش باعث نابودیاش میشود.
او گوش نمیکرد و میگفت: «تو نمیدانی من خیلی هم میدانم.»
من در اواخر تابستان میوههایم تمام شد اما او میوه داشت و موریانهها به جانش افتادند.
من گفتم بگذار پرندهها آنها را بخورند قبول کرد.
اما وقتی دید پرندهها دارند میوههایش را میخورند عصبانی شد و آنها را فراری داد. درد زیادی داشت اما اهمیت نمیداد.
فردای آن روز طوفان شدیدی سرگرفت و چون شاخههایش خیلی سنگین بودند شکستند و او ناراحت شد و خشکید.
در پاییز همان سال گذشته بچهها آمدند و او را قطع کردند و تبدیل به هیزمش کردند به خاطر سپری کردن زمستان.
پس نتیجه میگیریم وقتی مغرور هستیم جاهل و نادان میشویم.
اما میتوانیم در آخرین لحظات زندگی به سود خیلیها بیاییم به شکل دیگر مانند اهدا عضو.»
پایان پیام
کد خبر : 221447 ساعت خبر : 7:15 ق.ظ