نامه ای به یک حسابدار و دردسرهای مدیریت اموال مردم
به گزارش گلونی حسابداران جزو پرهیزکارترین و خوددارترین موجودات کره زمین هستند اما اگر بخواهند میتوانند بهتر از اینها زندگی کنند.
نامه ای به یک حسابدار
حسابدار عزیز و دقیق سلام
اول اینکه نمیفهمم چرا شما به خواسته خود رفتی دانشگاه و خیلی سخت درس خواندی تا آخرش بتوانی پولهای یک نفر دیگر را بشماری؟ به نظرم یک جور خویشتنآزاری خاصی در این رشته نهفته است.
باید خیلی خودساخته و البته چشمپاک باشی که قدرت انتقال پول صاحب شرکت به حساب خودت را داشته باشی ولی این کار را نکنی.
از آن بدتر اینکه ممکن است در اداره از یک نفر به شدت متنفر باشی، اما مجبوری سر ماه، حقوق آن چندش را هم برایش بریزی.
وضعیت افتضاح آنجاست که میدانی حقوق همین آدم مشمئزکننده بیکفایت از حقوق خودت بیشتر است اما نمیتوانی حق را به حقدار برسانی.
مطمئنم حسابداری فقط شمردن پول و واریز حقوق نیست و شامل مدیریت مالی و دست و پنجه نرمکردن با کلی قوانین حقوقی هم میشود.
حقیقتش خواهر من هم حسابدار است و مدتی با یک آقای محترمی آشنا شده بود که ایشان هم تأکید داشتند که شغلشان خیلی به شغل شما و خواهرم نزدیک است.
مرتب میگفتند که هم پولهای مردم را میشمارند، هم مدیریت اموال مردم را در دست دارند و هم با قانون و دادگاه مدام سر و کله میزنند.
یک هفته که پدرم آقای خواستگار را زیر نظر گرفت، فهمیدیم ایشان دزد تشریف دارند.
البته واقعاً تمام حرفهایی که زده بود، درست و موثق بود. ایشان مدیریت اموال و حسابهای مردم را بهتر و دقیقتر از یک حسابدار در دست داشت. قوانین هم واقعاً دست و پاگیرش بودند و به نظرم کارش حتی از یک حسابدار هم پراسترستر بود.
فقط نمیفهمم چرا وقتی همین حرفها را به خواهرم میزدم برآشفته میشد.
تنها فرق شغل خواستگار و شغل خواهرم این بود که ایشان اموال مردم را نزد خود به امانت نگه میداشت اما خواهر من اصرار بیهودهای داشت بر اینکه نباید هیچ وقت بیشتر از حقوقش در حساب شخصیاش بریزد و من هیچ وقت قانع نشدم که وقتی یک انسان عاقل میتواند پول بیشتری داشته باشد و خود صاحب پول، اختیار اموالش را دست آدم داده، چرا نباید آن پول را بردارد؟
خواهرم بهانه الکی میآورد که اگر این کار را بکنم میروم زندان. کلی برایش مثالهای مختلفی زدم که این همه دزد در طول تاریخ و حتی در کشور خودمان بودند که نه تنها دستگیر نشدند، الان کلی هم دارند کیف میکنند.
باز نق میزند که این اموال مردم است، مال من که نیست. میگویم وقتی بریزی در حساب خودت، خوب میشود برای تو. این که خیلی ساده است. شاید صاحب کار خودت هم از حساب یکی دیگر برداشته و ریخته در حساب خودش.
آخرش جلوی استدلالات محکم من کم آورد و گفت: «این کارِ بدیه. زشته» و بلند شد از خانه رفت بیرون.
من هم رفتم با همان خواستگار منطقی و هوشمندش ازدواج کردم. خیلی هم خوشبختیم. فقط قوانین گاهی برایمان مزاحمت ایجاد میکند اما ما با مثبتاندیشی تمام انرژیهای منفی را از خودمان دور کرده و با اقتدار برای پیشبرد اهدافمان میجنگیم.
الان هم یک شرکت جدید ثبت کردیم و مدل دزدیهایمان از آن حالت سنتی که جوراب روی سرمان میکشیدیم و از دیوار مردم بالا میرفتیم، درآمده. اما چون اموالمان زیاد شده، وقت نمیکنیم اینها را مدیریت کنیم و بشماریم.
از همه بدتر اینکه، این اداره مالیات هم موی دماغ است. خلاصه خواستم بگویم اگر روشهای پیچاندن قانونی مالیات و این کارها را بلدی، خوشحال میشویم به تیم پرانرژی و صمیمانه ما بپیوندی.
ما در این شرکت مثل یک خانواده با هم رفتار میکنیم و شما هرگز از ما دروغ نخواهید شنید. نمونه این صداقت را در داستان خواهرم خدمتتان به نمایش کشیدم.
منتظر حضور پربرکت شما در شرکت هستیم.
با احترام
قائم مقام مدیرعامل شرکت بالاکشندگان خلاق اموال
پایان پیام
نویسنده: یاسمن سعادت