رساله دکتری خلافکار عاشق
رساله دکتری خلافکار عاشق
به گزارش گلونی به نفعتان است همسایه خود را نیازارید.
مجتمع مسکونی ما ۴۰ واحد داشت. یک واحد که تصمیم به فروش میگرفت، اول از همه املاکیهای محل عزا میگرفتند.
پنج واحد بودند که پایه برگزاری پارتیهای گوشخراش از ۷ شب تا ۷ صبح بودند.
اهالی با ملاحظه و صمیمی این واحدها پنج روز از هفته را بین خودشان تقسیم کرده بودند که فشار زیادی به یک واحد وارد نشود.
آن دو شب باقیمانده از هفته را هم به تست کردن ابزار و ادوات تولید، توزیع و پخش موسیقی میپرداختند.
بنابراین بازدید مشتری از ۷ شب به بعد به معنای تلف کردن وقت بنگاهی، مشتری و صاحب خانه بود.
عدهای از خانمهای مجتمع هر روز صبح در منزل یکی از اهالی جمع میشدند و کلاس آواز برگزار میکردند.
بعد از کلاس آواز هم تا ظهر به انجام انواع و اقسام ورزشهای گروهی همراه با موسیقیهای انگیزشی میپرداختند.
هرگز حاضر به کم کردن صدای موسیقی هم نشدند چون معتقد بودند با پایین آمدن صدا، انگیزه آنها پایین میآید و به این ترتیب به وزن دلخواهشان نمیرسند و زیر سر شوهرشان بلند میشود.
رساله دکتری خلافکار عاشق
از ساعت ۱ بعدازظهر تا ۵ عصر هم بوهای عجیبی از چند واحد مشکوک میآمد.
غلظت این بوها به حدی بود که گاهی منجر به سرخوششدن کل اعضای مجتمع و حتی کل اهالی کوچه میشد. بنابراین در این ساعات هم امکان بازدید وجود نداشت.
وظیفه خطیر رسیدگی به کفترهای ساکن در پشت بام و پر دادن آنها و کنترل کیفیت میزان جَلد بودن آنها، بر عهده یکی از اهالی بود که هر روز بین ساعات ۵ تا ۶ انجام میشد.
بنابراین بازدید مشتری در این ساعات مساوی بود با نثار فحش و بد و بیراه به املاکی مربوطه.
در واحد بیست و چهار پیرمردی بود که همراه با همسرش زندگی میکرد.
بنده خدا چند سال پیش تصادف کرد و رفت به کُما. بعدها که بهتر شد، رأس ساعت ۶ عصر بیدار میشد و ساعت شش و نیم دوباره به کَما میرفت.
در این نیمساعتی که بیدار بود با تمام قوا فریاد میزد: «میخواهند مرا بکُشند». صدایش هم آن قدر بلند بود که تمام طبقات را دربرمیگرفت.
ساعت هفت شب دوباره پارتیها شروع میشد. بنابراین مشاور املاک فقط از ساعت شش و نیم تا هفت عصر وقت داشت که مشتری را برای بازدید بیاورد و اگر مشتری یک ربع دیرتر سرِ قرار میآمد دیگر هیچ شانسی برای فروش خانه وجود نداشت.
رساله دکتری خلافکار عاشق
چند خانواده از اهالی ساختمان که از این وضعیت به ستوه آمده بودند، تصمیم گرفتند پولشان را بگذارند روی هم و یکی از واحدهای آماده فروش را بخرند.
تصمیم گرفتند خانه را برای یک سال اجاره بدهند به یک آدم شر و ناراحت تا ساکنین مزاحم را عاصی کند و مجبور شوند رفتار خود را اصلاح کنند.
فقط مشکل این بود که اگر سر یک سال بلند نمیشد و یا خود آنها را اذیت میکرد، چه گِلی باید به سرشان میگرفتند؟
برای حل این مشکل چند مورد خلاف بیآبرو را تحت نظر گرفتند. فهمیدند یکی از آنها عاشق دختری است و خانواده عروس خانم با ازدواجشان مخالفند.
علت مخالفت خانواده عروس، خلافکاری و شر درست کردن آقای داماد برای مردم نبود، بلکه میخواستند دامادشان فوق لیسانس داشته باشد. آقای داماد، دیپلم ردی بود.
اهالی محترم ساختمان تصمیم گرفتند به شرط آنکه آقای داماد برای خودشان شر درست نکند به او کمک کنند تا فوق لیسانسش را بگیرد.
البته با آن همه سر و صدا و دود و دم و ادوات پرتی حواس در مجتمع، فرایند آموزش به آقای خلافکار سخت بود، اما با هر زحمتی بود آخر سال دیپلمش را گرفتند. حالا مانده بود لیسانس و فوقلیسانس.
ثبت نامش کردند در همین دورههای کارشناسی بدون کنکور. تمام پروژههای درسی را برایش انجام میدادند و پا به پای آقای خلافکار برای امتحانها درس میخواندند و موقع اعلام نمرهها به جای او استرس میکشیدند.
البته آقای خلافکار هم برای اذیت و آزار سایر ساکنین کم نگذاشت.
رساله دکتری خلافکار عاشق
در همان سال اول، تعداد پارتیهای ساختمان برانداز به یک مورد در هفته رسید.
دود و دم آن قدر کم بود که حتی گاهی شک میکردی که بوی اسپند است یا چیز دیگر.
پیرمرد در حال کما هم فقط داد میزد: «دوستت دارم عزیزم.»
با هر مصیبتی بود آقای خلافکار فوق لیسانسش را گرفت و اعضای مزاحم ساختمان هم رفتارشان را اصلاح کردند.
موقع خواستگاری بود و البته ترک خدمت خلافکار.
ولی خلافکار دیگر عروس خانم را نمیخواست و تصمیم گرفته بود ادامه تحصیل دهد و تا پایان دوره دکتری در همان مجتمع بماند.
خلافکار آن قدر خوب ساختمان را مدیریت کرده بود که خود اهالی هم نمیخواستند او برود.
بنابراین اهالی بعد از قبول شدن خلافکار در مقطع دکتری، همه کار میکردند تا دوره دکتری خلافکار تمام نشود.
شب قبل از دفاع رساله، هم پارتی گوشخراش گرفتند، هم کفترها را پر دادند به سمت پنجره اتاق خلافکار، هم انواع و اقسام دودها را به سمت واحد خلافکار هدایت کردند، همزمان خانمهای ساختمان هم تمام ورزشهای پرشی و انگیزشی را همراه با تمرین آواز انجام میدادند.
خلافکار تا به حال پنج بار دفاع کرده اما هنوز موفق به دریافت مدرک دکتری خود نشده است.
سایر آثار نویسنده را بخوانید
پایان پیام
نویسنده: یاسمن سعادت
خرید زیتون از سایتهای معتبر با کد تخفیف گلونی
کلیک کنید
کد خبر : 253873 ساعت خبر : 7:05 ب.ظ