یادداشتی درباره سریال نمایش خانگی خسوف
یادداشتی درباره سریال نمایش خانگی خسوف
توجه کنید که خطر لو رفتن داستان وجود دارد
به گزارش گلونی اینکه مازیار میری با کارگردانی سریال نمایش خانگی خسوف موفق است و بیننده را تا هفته بعد به دنبال خود میکشاند سخن نادرستی نیست.
فیلمنامه حسین ترابنژاد، همایون اسعدیان و مهدی شیرزاد نیز پیش از کارگردانی، در آفرینش این جذابیت نقش مهمی ایفا میکنند.
داستانی سرراست، قابل باور، قابل لمس، پرکشش و امروزی که اهل ادا و اطوار نبوده و از پیچیدگی دوری میکند.
هر هفته چیزهایی دارد که سرگرم کند، به تلاطم بیندازد و تهاش به هفته بعد بکشاند.
این سریال موفق لحظاتی نیز دارد که باورپذیری آن برای مخاطب کمی دشوار بوده و با سایر اجزا جور نیست.
کافه مهتاب به سبب نبود مشتری و گاه گفتگوی خودمانی درباره موضوعات خصوصی با صدای بلند آن هم وسط میز و صندلیها عجیب، ساختگی و نچسب است و مخاطب شاهد پرداخت درستی از این مکان روایی نیست.
تحول دایی و دل کندن از آتیه و فراموش کردن وصلت امید و دخترش نیز باورپذیر نیست و به عمق نمیرسد.
حرفهای رضی، دوست و شریک دایی درباره حسادت و عشق نیز کمکی نمیکند و نجاتبخش نیست.
وجود امین تارخ با جنس و شخصیتهای آشنایی که در سالهای پیشین بازی کرده، نمیتواند تماشاگر را قانع کند که اکنون در قامت یک عاشق کهنسال و البته تا اندازهای به سبب زد و بندهای اقتصادی، فاسد حاضر شده است؛ آن هم با ظاهر و گریمی مشابه.
خسوف با همه خوبیهای غیر قابل انکارش، چنین موارد نچسبی نیز دارد، نمونههایی از جمله رفتن دایی به خانه سمیرا برای دیدار با آتیه، حرفهایش به آتیه، نوع برخورد دایی با آتیه در حضور آتیه و پدرش، بازی پر از ادای علی عمرانی و استفاده فراتر از اندازه از پستی و بلندیهای صورت (میمیک) و بازی ساختگی با صدا به دلیل سالها فعالیت در رادیو به عنوان بازیگر.
مجموعه نمایش خانگی خسوف هر هفته جمعهها از پلتفرم نماوا منتظر میشود.
این سریال را میتوانید از نماوا تماشا کنید.
نقد این سریال را بخوانید
پایان پیام
نویسنده: نیما نعمتی زاده
خرید عسل از سایتهای معتبر با کد تخفیف گلونی
کلیک کنید
کد خبر : 259973 ساعت خبر : 10:47 ق.ظ
درود دقیقا همینطور است که نوشته اید
گاهی اوقات شخصیت ها و بیننده انگار احمق فرض شده اند … انتقال قیاسی به بیمارستان توسط دانشجویان بدون تماس با اورژانس و … اعتماد شخصیتهای داستان به علیرضا با اینکه همه می دانند چه جور شخصیتی دارد… و در نهایت پایان داستان که نویسندگان تمام تقصیرها را گردن آتیه می اندازند و حتی اینکه به امیر گفته نمی شود که اسما یکی از مقصران اصلی این آشوب است و اینکه آتیه در نامه خود به امیر می نویسد که من وارد زندگی تو و اسما شده ام در حالیکه اسما پیشتر در قسمتهای ابتدایی به آتیه گفته بود که امیر برایش تمام شده و به انگلستان برگشته بود و … و این امیر بود که با نگفتن ماجرای اسما مشکلات ایجاد کرده بود اینکه همه ی شخصیتها به ویژه اسما و محراب و سمیرا با دروغهای خود راجع به آتیه باعث مرگ پدر او و آوارگی و بیچارگی و ۴ سال دردسر برای آتیه شدند و در نهایت همه ی تقصیرها گردن آتیه افتاد بدون اینکه هیچکس او را درک کند…جزو ایرادات بزرگ داستان بود و داستان را خراب کرد …