درگیری فیزیکی گالیله و خیام

درگیری فیزیکی گالیله و خیام

به گزارش گلونی هنوز اصطلاح «کار را که کرد آنکه تمام کرد» محل مناقشه است.

این جمله را مطمئناً یک عده آدم فرصت‌طلبی گفتند که مثل مرده‌خورها صبر می‌کنند تا بقیه کار را پیش ببرند و در ثانیه‌های آخر سر و کله‌شان پیدا می‌شود و کار را تمام می‌کنند که به نام خودشان ثبت شود.

مثلاٌ فرض کنید چهار سال تمام روی پایان‌نامه دکترایتان وقت گذاشتید، لحظه آخر یک بی‌فرهنگِ فرصت‌طلبی پیدا می‌شود و محض کرم‌ریختن، یک نقطه آخر پایان‌نامه شما تایپ می‌کند و تمام. حالا کار را همان فرصت‌طلب بی‌کمالات انجام داده؟

حالا از یک منظر دیگر به قضیه نگاه می‌کنیم. کاری به این نداریم که این حرف از کجا آمده ولی کلاهتان را قاضی کنید، واقعاً اگر یک کاری تمام نشود یعنی کاری انجام نشده؟ مثلاً اگر بخواهیم برق اختراع کنیم و شکست بخوریم یعنی هیچ‌کاری نکردیم؟

خوب همین‌جوری فکر می‌کنید که الان در بدبختی غوطه‌وریم.

درگیری فیزیکی گالیله و خیام

اگر ادیسون خدا بیامرز در جامعه ما به دنیا آمده بود، برق که هیچی حتی با سنگ چخماق هم نمی‌تواننست آتش درست کند.

چون اولین باری که سنگ‌ها از دستش می‌افتادند یا جرقه نمی‌زدند، یک عده آدم ضدحال پر از انرژی منفی بالای سرش عین مراقبین امتحان ایسناده بودند که یک صدا با هم بگویند: «تو هیچ کاری نکردی؛ اصلاً تو به هیچ دردی نمی‌خوری، از همان بچگی هم خنگ بودی. پسرعمویت را ببین، دو تا سنگ را که به هم میزنه، کل جنگل توی ۱۰ ثانیه آتش می‌گیره ولی توی دست و پاچلفتی با فندک هم نمی‌تونی چراغ نفتی روشن کنی.»

حالا یک موقعیت دیگر را در نظر بگیریم. مثلاً فرض کنید گالیله در حال بررسی حالت هندسی کره زمین است که خیام از در وارد می‌شود و می‌گوید: «داداش، می‌دونم حرکت زمین پروژه توئه ولی خواستم بگم به نظر منم زمین دور خورشید می‌گرده»

بعد گالیله می‌گوید: «تو اگر بیل‌زنی برو باغچه خودت را بیل بزن.»

یعنی با این حرف کلاً اصل و اساسِ مشورت و پیشنهاد و انتقاد زیر سؤال می‌رود. خوب شاید خاک باغچه من سفت و پر از سنگ است و حاصلخیز نیست ولی باغچه شما حاصلخیز است. دلیل نمی‌شود که هر کسی باغچه‌اش بیل نخورده، کلاً بیل زدن بلد نباشد.

من بیل زدن بلدم ولی شاید الان حال و حوصله بیل زدن نداشته باشم ولی حوصله حرف زدن دارم. آیا این انصاف است که چون در همین لحظه باغچه‌ام بیلی نشده، باید دهانم را ببندم؟
حالا فرض کنید خیام عصبانی می‌شود و می‌کوبد بر سر گالیله.

گالیله با سر خونین می‌رود کلانتری برای شکایت از خیام خان. بعد رئیس کلانتری می‌گوید: «توی دعوا که حلوا خیرات نمی‌کنن. یه حرفی زدی عصبانیش کردی، اونم زده. اصلاً منم بودم می‌زدم؛ وسط این همه مشکل اقتصادی، بدبختی و فلاکت، افتادی دنبال اینکه زمین دور خورشید می‌چرخه یا دورِ سر عمه من. الان مشکل ما اینه واقعاً؟»

همان کلاه قبلی‌تان را بردارید دوباره قاضی‌اش کنید. درست است که گالیله تندخویی کرد ولی حقش کلۀ شکسته نبود واقعاً.

بعد که گالیله رسید به مرکز تحقیقاتش، متوجه شد آقا خیام از حرصش پرگار و نقاله‌اش را هم دزدیده. دوباره برگشت به کلانتری و شکایت کرد.

رئیس کلانتری گفت: «وقتی آمدی بیرون از آن مرکز تحقیقات به درد نخورت، مطمئنی در را قفل کردی؟»

گالیله هم گفت: «نه، خیام هنوز تو مرکز بود. من با سرِ شکسته اومدم پیش شما.»

رئیس کلانتری یک کشیده خواباند در گوش گالیله و گفت: «درِ خونه‌تو ببند، همسایه‌تو دزد نکن.»

گالیله که از کلانتری آمد بیرون، آرام زمزمه کرد: «یاسین به گوش خر می‌خونم»

رئیس کلانتری که از دوربین‌های دم پاسگاه حرف گالیله را شنیده بود، همان موقع پرید بیرون و به گالیله دستبند زد به جرم بی‌احترامی به مأمور قانون.

گالیله یک تعهدنامه امضا کرد که از این پس هرگز به بیل زدن باغچه دیگران کاری نداشته باشد، درِ خانه‌اش را همیشه قفل کند و یاسین به گوش خر نخواند.

سایر آثار نویسنده را بخوانید

پایان پیام

نویسنده: یاسمن سعادت

خرید عسل از سایت‌های معتبر با کد تخفیف گلونی
کلیک کنید

کد خبر : 261184 ساعت خبر : 3:30 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=261184
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات