وقتی مشت زنی برای آقایان قدغن بود

وقتی مشت زنی برای آقایان قدغن بود

به گزارش گلونی، در شهر ما آقایان اجازه ورود به باشگاه بوکس را نداشتند. مشت فقط مخصوص خانم‌ها بود و اگر زبانم لال وسط دعوا یک آقایی مشتی حواله می‌کرد به سمت دیگری درجا از شهر اخراج می‌شد. مشکل اینجاست که به وقت عصبانیت چه کسی یادش می‌ماند از کدام قسمت بدنش نباید استفاده کند؟

بعد از مدتی مردان شهر دیدند این‌طور که نمی‌شود، دعوا بدون مشت اصلا معنی ندارد. بنا بر این هر وقت دعوا می‌شد، سه چهار نفر دور آقایانی که می‌خواستند دعوا کنند چادر می‌کشیدند که کسی آن‌ها را نبیند. دعوا که تمام می‌شد، چادر را جمع می‌کردند.

اما باز هم گیر می‌افتادند؛ چون بالاخره پای چشم یکی کبود شده بود یا دماغ یکی شکسته بود. مسلما با پا نمی‌شد به راحتی به چشم و دماغ کسی رسید. بنابراین به جرم استفاده از مشت دستگیر می‌شدند.

این‌بار تصمیم گرفتند هنگام کتک‌کاری به سر و صورت هم مشت نزنند که شواهدی برجا نگذارند. کریم و جعفر از کسانی بودند که هفته‌ای دو تا سه بار سرشاخ می‌شدند. برو برگرد هم نداشت.

یک بار کریم چنان مشتی در شکم جعفر زد که فریادش از درد به آسمان‌ها رفت و فهمیدند جعفر بیمارستان‌ لازم است. اما پزشکان نباید می‌فهمیدند که او مشت خورده وگرنه کارش به زندان می‌کشید.

گشتند دنبال یک دکتر آشنا که دهانش قرص باشد. جعفر را بردند در زیر زمین خانه دکتر. تا پیراهنش را زد بالا، دکتر فهمید مشت خورده. بعد از معاینه گفت چیزی نیست، چایی نبات بخور خوب میشه. ولی نشد و هر ساعت درد جعفر بیشتر می‌شد.

کریم گفت: «می‌توانیم برویم بیمارستان برای دندان‌درد من، بعد تا رسیدن به اتاق دندانپزشک، من جلوی پای جعفر جفتک می‌اندازم جوری که با شکم بخورد لبه صندلی.»

همین‌ کار را کردند. اما جعفر به جای شکم با سر خورد به گوشه صندلی و ابرویش پاره شد. ابرو را همان‌جا بخیه کردند اما شکمش هنوز درد می‌کرد.

مشت زنی برای آقایان

کریم دوباره پیشنهاد کرد برای دندان‌درد او بروند بیمارستان و به محض اینکه او روی یونیت دندانپزشکی نشست، جعفر بیاید نزدیک یونیت تا نشان دهد دقیقا کدام دندان کریم درد می‌کند. بعد مثلا کریم خیلی دردش بگیرد و زانویش خود به خود پرتاب شود به سمت شکم جعفر.

همه چیز درست پیش رفت، فقط لحظه‌ای که زانوی کریم داشت بالا می‌آمد دکتر جعفر را هل داد عقب تا بتواند دندان را ببیند و زانوی کریم خورد در فک جعفر. فک جعفر از جا در رفت. دکتر اقدامات لازم را انجام داد و راهی خانه شدند.

درد شکم جعفر هنوز برطرف نشده بود. فکر کردند بروند بیمارستان و جعفر، شکلاتی بخورد و بعد انگار که در گلویش گیر کرده، خودش چند مشت به شکمش بزند و شکلات را تف کند بیرون.

متأسفانه این‌ بار شکلات واقعا پرید در گلوی جعفر و خفه شد!

روزنامه‌ها این داستان را در بوق و کرنا کردند. کارگردانی فیلم «جعفر شکلاتی» را ساخت و جایزه اسکار برد. خواننده‌ای آهنگی خواند با نام «به خاطر یک مشت» که از پیر و جوان زمزمه‌اش می‌کردند.

هشتگ زدند که جعفر را قانون کشت نه مشت. برایش کارزار راه انداختند.

اعتراضات سراسری راه افتاد و همه شعار دادند که: «کی گفته مشت زنانه‌اس؟/ مشت ما که جانانه‌اس»

مشت زدن برای آقایان آزاد شد ولی دیگر مشت زدن حال نمی‌داد.

سایر آثار نویسنده را بخوانید

پایان پیام

نویسنده: یاسمن سعادت

ایرانی‌ها چه دغدغه‌هایی دارند؟
اینجا را ببینید

کد خبر : 266188 ساعت خبر : 9:30 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=266188
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات