تاریخ امیدبخش نوع بشر؛ امیدی برای روزهای ناامیدی انسان
تاریخ امیدبخش نوع بشر؛ امیدی برای روزهای ناامیدی انسان
به گزارش گلونی به ما آموخته بودند که اصل بر بیگناهی است مگر عکسش ثابت شود. وارد اجتماع و کار که شدیم و کمی از سیاست خواندیم و با اقتصاد که زندگی کردیم و میان آدمها لولیدیم فهمیدیم که اصل همیشه بر بیگناهی نیست. اصل همیشه بر خوبی نیست. اصل همیشه بر صحت نیست.
اصل را شرایط و منافع و قوانین و وجدان و عرف تعیین میکند. در این حین یک چیز را هر روز واضحتر از روز قبل دیدیم؛ اینکه دنیا و آدمهایش هر روز بدتر از دیروز هستند.
اما روتخر برخمان که سخنرانیهای معروف او در تد غوغا به پا کرده و لقب نابغه هلندی را در مطبوعات از آن خود کرده است نظری غیر از این دارد.
برای همین هم کتاب «تاریخ امیدبخش نوع بشر» را با این جمله از چخوف شروع میکند که «اگر به انسان نشان دهید چیست، بهتر میشود.» و چشمانداز جدیدی از ۲۰۰ هزار سال اخیر تاریخ بشر برای ما به تصویر میکشد.
در واقع برخمان درباره یک ایده رادیکال صحبت میکند؛ ایدهای که نه حکام از آن حرف میزنند و نه ادیان، نه در تاریخ چیزی از آن مییابیم و نه در رسانهها. این ایده میگوید که آدمها ذاتا بد نیستند!
او معتقد است که باور به سرشت گناهکار خود به شکل غریبی تسلیبخش است. نوعی بخشش اعطا میکند. چون اگر اغلب آدمیان بد باشند، پس درگیری و مقاومت به دردسرش نمیارزد. باور به سرشت گناهآلوده بشریت توضیحی شسته رفته نیز برای وجود شر در خود دارد.
وقتی با نفرت یا خودخواهی مواجه شوی میتوانی به خودت بگویی: «خب دیگه، طبیعت انسان همینه.» اما اگر باور داشته باشی که مردم اساسا نیک هستند، باید بپرسی که اصلا چرا شر وجود دارد. این تداعی میکند که درگیری و مقاومت به دردسرش میارزد و باعث میشود موظف به عمل باشید.
روتخر برخمان در کتابش استدلال میکند که انسانها دوستان یکدیگر هستند و به هم اعتماد دارند و به دیگران اهمیت میدهند و به ندرت آرزو دارند که یکدیگر را بکشند. او برای مثال به جنگ جهانی اول اشاره میکند و در مورد آتشبس غیر قابل احتمال و خودجوش سال ۱۹۱۴ که در زمان کریسمس، آلمانیها و نیروهای متحد را برای جشن، آواز خواندن آهنگهای کریسمس، تبادل هدایا و حتی ملاقات با یکدیگر جمع کرده بود، مینویسد که: «نفرت میتواند به دوستی تبدیل شود و دشمنان تلخ ما میتوانند با ما دست بدهند.
این چیزی است که میتوانیم باور کنیم، نه به این دلیل که ساده لوح هستیم، بلکه به این دلیل که واقعا اتفاق افتاده است.» و البته به این نکته اشاره نمیکند که شرایط فاجعهبار جنگ جهانی اول را خود انسان به وجود آورده است و ابعاد فاجعه بزرگتر از این است که با یک اتفاق خوب تطهیر شود.
نویسنده همچنین برای دفاع از انسان دلیل دیگری هم دارد؛ او بشر را موجودی سادهلوح میداند و معتقد است که ما به همان اندازه که خوب هستیم به راحتی تحت تأثیر داستانهای مختلف قرار میگیریم و شر میشویم. در واقع اگر افرادی مانند سیاستمداران شر را در نیکی پنهان کنند، هر یک از ما میتواند دست به کار وحشتناکی بزند، مانند شروع یک جنگ جهانی و یا پاکسازی یک نژاد.
البته نویسنده کتاب قبل از آنکه گزارش جستجویش را در پی دیدگاهی نوین نسبت به بشر ارائه کند، سه اخطار درباره این رویکرد خود میدهد و مینویسد: «اول اینکه دفاع از نیک بودن انسان مثل مواجه شدن با یک هیدر است؛ همان هیولای هفت سر اسطورهای که هر سرش را که هرکول قطع میکرد به جایش دو سر رشد میکرد. کارکرد بدبینی خیلی به این شبیه است. برای هر استدلال مردمگریزانه که نابود کنید، دوتای دیگر به جایش ظاهر میشود. نظریه لفافه مثل یک زامبی است که مدام باز میگردد.
دوم اینکه دفاع از نیک بودن انسان یعنی موضعگیری در تقابل با قدرتهای موجود. از نظر قدرتمندان دیدگاهی امیدوارانه به سرشت بشر به صراحت تهدید کننده است. یاغیگری. آشوبگری. تداعی میکند که ما جانورانی خودخواه نیستیم که باید مهارشان کرد. مهار و میزانشان کرد.
سوم اینکه دفاع از نیک بودن انسان یعنی مواجه شدن با طوفانی از تمسخر. تو را ساده خواهند نامید. کند. کند ذهن. هر ضعفی در استدلال شما بیرحمانه برملا خواهد شد. اساسا بدبین بودن راحتتر است!»
در واقع برخمان به همه چالشهای جدی پیش روی خود آگاه است، چرا که او باید به سوالهای مهمی پاسخ دهد. او باید توجیهی برای آشویتس و قتل عام و اردوگاههای مرگ بیابد و کارهای هیتلر، استالین، مائو، پل پوت و… را توضیح دهد و در برابر اتهام شرارت انسان یکتنه بایستد.
برخمان نظریه معروف زیستشناس هلندی، فرنس دِ وال، به نام نظریه لفافه را زیر سوال میبرد. بر اساس این نظریه، تمدن فقط لفافهای نازک است که با کوچکترین تلنگر فرو میپاشد. در واقع اگر به انسان به میزان درست فشار وارد کنیم قادر خواهد بود دست به کارهای وحشتناکی بزند که شاید هیچکس فکرش را هم نمیکند.
کتابها و تحقیقات زیادی از جمله کتاب روانشناسی تودهها، کتاب سالار مگسها، آزمایش دستگاه شوک، آزمایش زیرزمین دانشگاه استنفورد و غیره هم این نظریه را اثبات کردهاند.
نویسنده کتاب تاریخ امیدبخش نوع بشر، در برابر همه اینها میایستد و تک به تک با بررسی عمیقتر، با ارائه مدارکی همه آنها را رد میکند.
صحبت برخمان این است که انسان خردمند یک وحشی شریف نیست که با کوچکترین اتفاق ناگوار همه چیز را فراموش کند بلکه در اعماق وجودش همواره خوب است.
او در بخشی از کتاب مینویسد: «اگر باور داشته باشیم که نمیشود به اغلب افراد اعتماد کرد، با یکدیگر با همین تفکر رفتار خواهیم کرد.
کمتر باوری بیشتر از دیدگاه ما نسبت به دیگران در شکلگیری جهان قدرت دارد، چون در نهایت همان چیزی گیر شما میآید که انتظارش را داشتید، اگر بخواهید با بزرگترین چالشهای این دوران برخورد کنید از تغییرات اقلیمی گرفته تا بیاعتمادی فزاینده ما به دیگران، به نظر من باید از دیدگاه خود درباره سرشت آدمی شروع کنیم.»
تاریخ امیدبخش نوع بشر موعظهای درباره نیکی ذاتی مردم نیست. مشخص است که ما فرشته نیستیم. موجوداتی پیچیدهایم، با وجههای نیک و وجههای نه چندان نیک. مسئله این است که به سراغ کدام وجهه میرویم و برخمان به سراغ وجهه خوب آدمی رفته است.
او با توجه به جدیدترین شواهد به دست آمده از علوم روانشناسی و زیستشناسی، باستانشناسی و انسانشناسی، جامعهشناسی و تاریخ به این نتیجه رسیده است که انسانها هزاران سال است که بر مبنای یک خودشناسی اشتباه پیش رفتهاند و قرنهاست که تصور کردهاند که خودخواه، وحشی یا بدتر از این هستند. فکر کردند که تمدن پوسته سستی است که با کوچکترین فتنه ترک میخورد.
او با مثالی همه را اشتباه درمیآورد؛ تصور کنید که هواپیمایی فرود اضطراری میکند و به سه تکه تبدیل میشود. چون که کابین را دود فرا گرفته است، همه مسافران متوجه میشوند که باید هر چه زودتر از اینجا خارج شوند. سپس چه اتفاقی میافتد؟
– در سیاره الف، مسافران به سوی بغلدستی بر میگردند و میپرسند که آیا حالش خوب است؟ و آنهایی که به کمک نیاز دارند پیش از همه بیرون برده میشوند. مردم حاضرند حتی برای غریبهها از جان خودشان بگذرند.
– در سیاره ب، همه به حال خودشان رها میشوند. ترس و وحشت غلبه میکند. هجوم و هل دادن دیگران غوغا میکند. کودکان، سالمندان و معلولان زیر دست و پا میمانند.
اکنون پرسش این است: ما در کدام سیاره زندگی میکنیم؟
پروفسور پُستمِس میگوید: «من حدس میزنم که ۹۷ درصد مردم فکر میکنند ما در سیاره ب زندگی میکنیم. ولی تقریبا در هر مورد واقعیت این است که ما در سیاره الف هستیم.»
مهم نیست از چه کسی بپرسید، جناح چپ یا راست، فقیر یا غنی، بیسواد یا باسواد، همه همین قضاوت اشتباه را دارند.
پستمس تأسف میخورد: «نمیدانند. نه دانشجوی سال اول، نه سال دومی، نه سال آخری و در بیشتر موارد نه حرفهایها و نه حتی کارکنان خدمات اضطراری و این به علت نبودن تحقیقات کافی نیست. ما این اطلاعات را از زمان جنگ جهانی دوم در اختیار داشتهایم.»
حتی مصیبتبارترین فجایع تاریخ در سیاره الف رخ داده است. غرق شدن تایتانیک را به یاد آورید. اگر شما فیلم را ببینید احتمالا به این نتیجه میرسید که همه مسافران وحشتزده شدند (جز نوازندگان ارکستر). در واقع، تخلیه کاملا منظم بود. یک شاهد عینی به یاد میآورد که «هیچ نشانهای از هراس و وحشت دیده نمیشد، هیچ فریادی نبود و هیچ کس به جلو یا عقب نمیدوید.»
در کل برخمان در کتاب «تاریخ امیدبخش نوع بشر» همه را غافلگیر کرده است و از انسان تصویر بهتر از آنچه قرنها گمان میکرده، ساخته است؛ امیدی برای روزهای ناامیدی بشر.
تکههایی از کتاب:
– تحقیقات باستانشناسی مشخص کرده است که درست هنگامی که یکجانشینی را آغاز کردیم، نخستین استحکامات نظامی را نیز ساختیم. علاوه بر این، در همین زمان بود که اولین نقاشیهای غاری که تیراندازی کمانگیران در تقابل با هم را نشان میداد کشیده شد و خیل اسکلتهایی که از این دوره باقی مانده است نشانههای واضحی از جراحت ناشی از خشونت دارند. کار چگونه به اینجا کشید؟ محققان فکر میکنند حداقل دو عامل وجود داشت. اول اینکه دیگر اموالی داشتیم که بر سرشان بجنگیم و اولین آنها نیز زمین بود. و دوم اینکه زندگی یکجانشینی باعث شد اعتماد ما به غریبهها کاهش بیابد.
– هولوکاست کار بشری نبود که ناگهان به ربات تبدیل شده باشد، دقیقا همانگونه که داوطلبان میلگرام دکمهها را بدون لحظهای مکث برای فکر کردن فشار میدادند. عاملان آن جنایات معتقد بودند که در سمت درست تاریخ ایستادهاند. آشویتس اوج یک روند تاریخی طولانی و پیچیده بود که در آن ولتاژ مرحله به مرحله بالا رفت و شرارت به طرز قانعکنندهتری خیر تلقی میشد. کارخانه تبلیغاتی نازی، با نویسندگان، شاعران، فیلسوفان و سیاستمداران خود، سالها پیش از آن کار خود را انجام داده بود و افکار مردم آلمان را نابود و مسموم کرده بود. انسان نرمخوی جامعهپذیر، فریب خورده بود و تحت تلقین، شستشوی مغزی و دستکاری ذهنی و روانی قرار گرفته بود.
آن اعمال غیر قابل تصور فقط در این صورت میتوانست اتفاق بیفتد.
این کتاب را میتوانید در طاقچه و فیدیبو آنلاین بخوانید و یا از این لینک به صورت فیزیکی تهیه کنید.
معرفی سایر کتابها را اینجا بخوانید
پایان پیام
نویسنده: سمیه باقری حسن کیاده
ایرانیها چه دغدغههایی دارند؟
اینجا را ببینید
کد خبر : 267564 ساعت خبر : 10:30 ق.ظ