هخا یعنی چه و آغاز حکومت در ایران چه زمانی است؟
هخا یعنی چه و آغاز حکومت در ایران چه زمانی است؟
به گزارش پایگاه خبری گلونی، دکتر پرویز رجبی در کتاب ترازوی هزار کفه نشر پژواک کیهان ۱۳۸۳ نوشته است:
مراد از «آریایی» تنها و فقط تنها یک نام است و به عبارتی یک آدرس، نه یک ویژگی ممتاز و آراسته به جامهای از تافتهی جدابافته از مدنیتی ممتاز.
متأسفانه پس از آدلف هیتلر، هنوز هم هنگامی که واژهی آریایی بر زبانی جاری میشود، برخی بیدرنگ انگیخته میشوند که منظور گوینده از آریایی یک «ابرانسان» است، و در حال برانگیختگی، به آسانی از منطق فاصله میگیرند.
پس، از دید ما آریایی نامی است مانند سامی و مادی و پارسی، بانوبیایی و حبشی! آریاییان مدنیت ویژهی خود را دارند و دیگران مدنیت از آن خود را.
هخا یعنی چه
هَخه و هخا در اوستایی و فارسی به معنی «دوست» آمده است.
به این ترتیب هخا و هخامنش را میتوان «دوستمنش» و کسی که منشی دوستانه دارد، ترجمه کرد.
از قرینههای تاریخی و زبانی چنین پیداست که هخامنشیان را میتوان کهن تر از هخا یا هخامنش به نام نیای پنجم داریوش دانست و قدمت این قوم را تا به ۲هزار سال پیش از میلاد به عقب کشید.
معمولا پارسها را، به پاس جهانگشاییهای آنها، بنیادگذار نخستین شاهنشاهی ایران میشناسند و از این روی، هخامنشیان خود به خود بنیادگذار حکومت در ایران نامیده میشوند.
گویی، مشروعیت حکومت به جهانگشایی و به انقیاد در آوردن مدنیتهای دیگر است.
اگر هخامنشیان خود، خود را جهانگشا نمیخواندند، دست کم خلفای گردنکش امپراتوری عربی بنیامیه که چنین تصور و برداشتی را از حکومت زشت خود داشتند و برخلاف دکترین اسلام، عربها را مالک الرقاب همهی مدنیتهایی قلمرو اسلام میشناختند و حتی سوارشدن بر اسب را برای مسلمانان غیرعرب روا نمیدانستند.
آغاز حکومت در ایران
جست و جو برای یافتن آغاز حکومت در ایران، مانند هرجای دیگر، کاری بیهوده است.
پیداست که مردم این سرزمین هم، مثل هرجای دیگر، یک شبه به فکر راه انداختن حکومت نیفتادهاند.
پیش از هخامنشیان، مادها بر بخش بزرگی از ایران فرمان میراندند و در کنار آنها، دیگر قومهای آریایی و غیر آریایی نیز هریک در بخشی از فلات ایران قلمروی را در اختیار مدنیت خود داشت.
پیش از مادها هم قومهای گوناگونی در صحنههای سیاسی و نظامی حضور داشتهاند.
باستانشناسی با دستاوردهای خود همین حرف را میزند. پس نبود آگاهی و تاریخ، نمیتواند سبب حذف مردمانی ناشناس و مدنیتهای حکومتهای آنها شود.
زیرا با حذف این حکومتهای ناشناخته و کشیدن خطی مشخص میان حکومتهای معلق هخامنشیان و مادها و مدنیتهایی که پیش از مادها وجود داشتهاند، انبوهی از یافتههای مدنی بیصاحب باستانشناسان، مانند سفالهای گوناگون و همهی آن یافتههایی که مثلا از تپهی سیلک، یا مارلیک و شهر سوخته به دست آمدهاند، روی دست مورخان میمانند.
داستانهای اساطیری – که ریشههای بسیار کهن آریایی و هند و ایرانی دارند که جای خود را دارند!
مارلیکها و شهرسوختهها
باید پذیرفت که یافتههای مارلیکها و شهرسوختهها هم بخشی از تاریخ ناشناس همین مرزبوم هستند و پیشدادیان و کیانیان از زندگی «شبه تاریخی»، اما تاریخی همین مردم جوشیدهاند و هنوز هم از جوشش نیفتادهاند.
بدون تردید برخوردهای مدنی پیشدادیان و کیانیان نیز بخشی از برخوردهای مدنی ما را تشکیل میدهند و گرفتاری ما تنها ناشی از ناآشنا بودن با این مدنیتها است. وگرنه خود آنها که
کیومرث و جمشید را آفرینندهی هر نوع مدنیتی میدانستند! تا برداشتی از مدنیت، اکتشاف، اختراع، قانون و جز اینها وجود نمیداشت، کسی، کسی را پدیدآورنده، کاشف، مخترع و واضع آن ها نمیپنداشت.
با این همه، اما این حرف درست است، که ما با مادها به آرامی وارد محدودهای از تاریخ میشویم؛ و نیز این که میتوانیم به کمک کتیبههای بینالنهرین و آشور با این محدوده آشنا بشویم.
و سپس با هخامنشیان، که خود سکوت تاریخی ایرانیان را شکستهاند، گام به عرصهی تاریخ و مدنیت نوین ایران بگذاریم.
داریوش در سنگ نبشتهی بیستون می نویسد: «از دیرباز، [خاندان] من اصیل بودند و از دیرباز شاه. هشت تن از خاندان من شاه بودند. من نهمین هستم. مانه شاهیم از دو شاخه».
داریوش خود را چه نامید؟
داریوش خود را پسر ویشتاسپ، آرشام (آرشامَه)، پسر اَریارَمنَه (آریارَمنَه)، پسر چیش پیش، پسر هخامنش میخواند و کورش در لوح خود، خود را، بدون اشاره به هخامنش، نتیجهی چیش پیش میداند؛
یعنی: کوروش پسر کمبوجیهی اول، پسر کوروش اول، پسر چیش پیش. به این ترتیب آریارمنه و کوروش اول برادر هم بودهاند و با احتساب هخامنش همان گونه که داریوش گفته است نه تن از خاندانها رسیده بودهاند. از این میان، ۷ تن همزمان با یکدیگر و اگر به گزارش داریوش اعتماد کنیم، بدنه و ستون داستان کودکی کورش درهم میریزد. چون چیش پیش تا چهارم داریوش و نیای سوم کورش، شاه بوده است.
شیوه حکومت داریوش و کورش
از شیوهی حکومت داریوش و کورش نیز چنین پیداست که آنان یک شبه نمی توانستهاند جهانداری آموخته باشند و جهانمدار شده باشند.
تنها چیزی که در این جا قابل بازنگری است، این برداشت ماست، که با دانش امروز خود دربارهی جغرافیای مدنی و سیاسی، میپنداریم که کشور باید سرزمینی باشد یک پارچه و با فرمانروایی مرکزی واحد.
در حالی که تجربه ی تاریخ دوره ی اسلامی ایران نیز نشان داده است که این تعریف بسیار مدرن است.
پایان پیام
کد خبر : 104787 ساعت خبر : 8:29 ب.ظ