فیلمی که باعث شد خیلیها از کارهای زشت و ناپسند در مازندران خجالت بکشند
پایگاه خبری گلونی، محسن فراهانی: فیلم مازندران را ببینید و لذت ببرید. ببینید و جان بگیرید. ببینید و غرق در زیبایی شوید.
دو پلنگ جوان و قبراق در طبیعت مازندران در حال بازی و شیطنت در عمق یکی از جنگلهای ایران را مشاهده میکنید.
فیلمی که باعث شد خیلیها از کارهای سابق خود خجالت بکشند
فیلمی که باعث شد خیلیها از کارهای زشت و ناپسند در مازندران خجالت بکشند
آرمان مکنونی نوشته است: اینطوری شروع شد که: بهادر زنگ زد گفت اخر هفته هستی بریم برای دیدن حیات وحش، منم گفتم هستم.
با ۴ ساعت رانندگی از تهران رسیدیم به مسیرای خاکی و بعد حدود نیم ساعت ماشین رو رها کردیم و با کوله پشتی راه افتادیم.ارتفاع مسیر نه اونقدر زیاد بود که هوا خنک باشه و نه اونقدر کم که بتونیم تو سایه حرکت کنیم و آفتاب هیچ نیتی برای کوتاه اومدن نداشت! روی یک یال حدود ۱۰ کیلومتری با فراز و فرود پیمایش شروع شد.
بعد از چند ساعت وارد جنگل شدیم و با کشیدن توری استتار دورمون خیلی آروم ناهار خوردیم و کمی استراحت کردیم.دم غروب تا جای ممکن پوششهای استتارمون رو قوی کردیم و بدون صحبت کردن وارد مناطق تُنُک شدیم.
۶ نفر بودیم و نیت اصلیمون دیدن خرس بود و یه مه رقیق بخاطر ضعیف کردن عمق دید، شرایط رو کمی خطرناک کرده بود.زمین، زمین حریف بود (حیوانات) تو شرایطی که قدرت بینایی، شنوایی، بویایی، تهاجم و فرارش از ما قوی تر بود. ولی ما میخواستیم قبل از اینکه اونا متوجه حضورمون بشن پیداشون کنیم.
قسمت منطقی ذهنم دائم پیغام میداد دوربینت دستت باشه. و احتمال قوی همسفرها هم احساس مشابهی داشتند.
حدود ۵۰۰ متر تو شیب ملایم و یال کوه نیم خیز اومدیم. بهادر بخاطر آشنایی بیشترش و توضیحات تلفنی که از یک عزیز مسلط به منطقه گرفته بود نفر اول میرفت و با دقت سعی میکرد چیزی از چشمش دور نمونه و من سعی میکردم نفر آخر مراقب اطراف باشم.بخاطر دید ضعیفمون تو مه میتونست هر اتفاقی تو لحظه بعد بیافته.
روی یه یال سوار شدیم و اگه خطی حرکت میکردیم فقط یک سمت رو میتونستیم رصد کنیم.
ریتم حرکت گروه رو تغییر دادیم. بهادر رفت سمت چپ و من سمت راست. به حدی فاصله گرفتیم که همدیگه روگم نکنیم و گروه عقبتر از ما از درختچهای به درختچه بعدی میاومد.
یک لحظه تو مه، متوجه حرکت چیزی در فاصله حدود ۴۰ متری شدم. چشمم رو تیز کردم و به سرعت تپش قلبم بالا رفت. سریع کمی عقب برگشتم و با دست اشاره دادم بشینید زمین.
بهادر به سرعت نیم خیز پیشم اومد و دومین پلنگ رو دید.بقیه زیر توری استتار بهمون نزدیک شدند.
چیزی که شاهدش بودیم بی اندازه حیرتانگیز بود. دو پلنگ قبراق در حال بازی با هم بودند و ما مثل مجنونهای خجل از لیلی، سعی میکردیم در نهایت نظربازی، خودمون دیده نشیم.
این که این ویدیو در کدام جنگل گرفته شده است پیش ما محفوظ باقی خواهد ماند.
بالاخره حق بدهید به ما. شما دلتان به حال محیط زیست کشورتان میسوزد.
اما هستند مردمانی که به محض دیدن این ویدیو دوست دارند ماشین را روشن کنند و بروند به آن جنگل.
یکی دوست دارد برود از نزدیک شاهد بازی پلنگها باشد. دیگری میخواهد برود شکار.
آن یکی کنجکاو است ببیند اگر به سمت دو پلنگ سنگ پرتاب کند چه واکنشی نشان میدهند؟
یکی دیگر میخواهد گوشت فاسد شدهی داخل فریزرش را با هزار منت تقدیم پلنگها کند و صدها و هزاران نفر دیگر با اهداف گوناگون.
اما نتیجه چه میشود؟ رفتن تا حلق طبیعت با خودرو و ریختن زباله و تخریب محیط زیست و…
شما را به خدا یک بار دیگر به تصویر نگاه کنید.
دلتان میآید این خوشی را از این پلنگها بگیرید؟
راضی میشوید بترسند و احساس امنیت نکنند؟ دوست دارید بروند و دیگر نیست و نابود شوند؟
پس چرا هرگاه به دل طبیعت میرویم خیلی از اصول و قواعد را رعایت نمیکنیم؟
چرا زباله میریزیم؟ چرا آتش روشن میکنیم؟ چرا ته سیگار میاندازیم؟ چرا شاخه میشکنیم؟ چرا با خودرو وارد طبیعت میشویم؟ و هزاران چرای دیگر.
حالا این فیلم را ببینید و بدانید که طبیعت حق و سهم این حیوانات است.
آیا با دیدن مظلومیت و شادی این دو پلنگ جوان از کارهای خود خجالت نمیکشیم؟
اگر جوابمان به این سوال منفی باشد پس بدا به حالمان.
پایان پیام
کد خبر : 130272 ساعت خبر : 11:25 ق.ظ