ماجرای پسری که کتابهای خاصی را انتخاب میکرد
پایگاه خبری گلونی سمیه باقری حسنکیاده: قلقلی را یادتان هست؟ همان شخصیت مهربان بیموی تلویزیون که کلی حرف داشت برای گفتن اما زبان گفتن، نه. همان که خوب بلد بود ادا در بیاورد و با ایما و اشاره گفتنیها را بگوید.
ماجرای پسری که کتابهای خاصی را انتخاب میکرد
قلقلی زبان بیزبانی را خوب بلد بود، درست مثل ما. برای همین هر چه نمیگفت میفهمیدیم و اصلاً هم این فهم برایمان عجیب نبود.
اما دوران قلقلیها و مردمی که حرف هم را ناگفته میشنیدند و زبان بیزبانی را بلد بودند، گذشته است.
حالا هر کسی زبانی دارد و هر کسی از حرفی که میزند منظوری؛ منظوری که پشت لغات محترمانه پنهان میکند و رک و پوست کنده به زبان نمیآورد.
حالا دیگر همه زبان کنایه را بهتر از ساده حرف زدن بلدند و نیش زدن را جایگزین منطقی حرف زدن کردهاند.
حالا حتا سکوتها هم معانی مختلفی دارند و سکوتها بسته به آدمها و موقعیتها مفاهیم متفاوتی را میرسانند.
شاید این هم از جبر زمانه باشد که زورمان میآید راست بگوییم و همان راست را راحت بگوییم.
سکوت اما شاید تنها راه باقیمانده باشد برای آنها که نمیخواهند اسیر این جبر شوند.
شاید هم تنها راه فرار ترسوهایی باشد که فریاد زدن را بلد نیستند.
میدانید، آدمها دیگر معانی حرفها و سکوتهای یکدیگر را نمیفهمند چون زبان مشترک حرف زدن را از یاد بردهاند.
زمانی اگر معانی لغتها را نمیدانستیم لغتنامه دهخدا و فرهنگ معین را ورق میزدیم. آنقدر قصه و متل و مَثَل، نقل شبهای بیبرقی و بیدنیای مجازی و بیکسیمان بود که پر بودیم از لغات مشترک برای فهم یکدیگر.
حالا اما زبان مشترک ما دنیای مجازی است و غلط غولوطهایی که در نوشتن بینمان رایج کرده است.
حالا تنها مد لباسها و مارک لوازم آرایش را بیکنایه میتوانیم به زبان بیاوریم.
حالا اگر دنبال دانش هم میرویم به خاطر سوار شدن بر موجی است که دنیای مجازی به ما تحمیل کرده است.
حالا اگر تبلیغ مانتو میکنیم به دست مانکنمان کتابی میدهیم تا کلاسش را بالا ببریم اما کاری با دانش مخاطب نداریم.
اصلا کتاب را هم رنگ مانتو انتخاب میکنیم که مانتوها را زودتر بفروشیم نه کتاب را.
حالا کتاب برایمان وسیلهای برای پیدا کردن زبان مشترک نیست. کتابها دیگر برای زینت مغزهایمان کاربرد ندارند.
حالا دیگر رنگ کتابهای کتابخانه خانهمان را متناسب با سایر لوازم منزل میخریم تا هم ژست روشنفکریمان را در چشم مهمانهایمان کنیم و هم سلیقهمان را به رخشان بکشیم.
اگر به کتابفروشی رفتید و دیدید که کسی کتابی صورتی رنگ بر میدارد و اگر از کتابی که انتخاب کرده است، بپرسید و چیزی از نویسنده و محتوای کتاب نمیداند اصلا تعجب نکنید.
به رنگ لباسش نگاه کنید. اگر سبز بود باور کنید که خواسته رنگ مکمل لباسش را خریده باشد و با دست گرفتن آن کتاب صورتی جلوه لباسش را بیشتر کند.
متاسفم. اما دیدهام که میگویم.
نه پیشنهادی دارم، نه توصیهای و نه حتی دیگر حرفی. آنقدر کتابنخوان هستیم که همین خرید کتاب برای فیگور را هم باید غنیمت شمرد.
خدا را چه دیدهاید، شاید او که با هدفی غیر از خواندن، کتاب خریده است، گاهی کتاب را تورقی بفرماید و مغز بیچاره را هم مستفیض.
پایان پیام
کد خبر : 143243 ساعت خبر : 10:59 ق.ظ