سریال قورباغه مغز را به درد می‌‌آورد

سریال قورباغه مغز را به درد می‌‌آورد

چند روزی از انتشار پانزدهمین قسمت سریال قورباغه و اتمام چشم انتظاری برای مشخص شدن سرانجام کاراکتر‌های آن نمی‌گذرد، که دوباره جای چنین قصه‌هایی در سینمای ایران خالی شد.

 قورباغه‌ هومن‌ سیدی روی خط پایان پرید اما توقع مخاطب ایرانی را از فیلمسازان، پله‌ها بالاتر برد.

پیش از این نیز هومن‌ سیدی با خشم‌ و هیاهو و مغز‌های ‌کوچک ‌زنگ‌زده‌اش نشان داده ‌بود که سینمای سیدی چیزی فراتر از ژانرهای مرسوم و کلیشه‌ای ایرانی است‌.

 این کارگردان و فیلمنامه‌نویس خبره کارش را با کلاس‌های انجمن سینمای جوان رشت و ساخت فیلم کوتاه آغاز کرده ‌است.

سریال قورباغه پنجمین اثر او در کارنامه‌ هنری‌اش به شمار می‌رود که نویسنده و کارگردان و تدوینگرش نیز خود اوست.

شخصیت‌های اصلی فیلم‌های این کارگردان همان آدم‌های معمولی اطراف و کنار ما هستند اما درون هر یک از آن‌ها آن‌‌چنان با تخیل و نبوغ نویسنده و البته با پرداخت درست او شکل می‌گیرد که بیننده بعد از تماشای هر فیلم در مقایسه با دیگر آثار گمان می‌برد داستانی ناواقعی را به تماشا نشسته‌است.

در حالی که می‌توان گفت امکان هیچ‌چیزی و وجود هر‌چیزی در این جهان غیر‌ممکن نیست و با استناد به جمله ابتدایی هر اپیزود «حقیقتی که در ذهن شما شکل می‌گیرد، روزی تبدیل به واقعیت خواهد شد. پس این یک داستان واقعی است.» فیلم‌های هومن‌ سیدی نیز در اوج غیرممکن بودن، واقعی هستند.

قورباغه داستان عده‌ای از انسان‌هاست که در جستجوی قدرت برای گذر از مرحله ضعف شخصیتی خود، به هیولا‌هایی آدمخوار و لاشخور تبدیل می‌شوند که هر لحظه با اعمالشان خود را نیز غافلگیر می‌کنند.

قورباغه داستان‌های زیادی از گذشته و حال هریک از شخصیت‌ها را بهم تنیده و در نهایت داستانی واحد را شکل داده‌است.

همه شخصیت‌ها از نوری تا کم نقش‌ترین آن‌ها، در ظهور جنبه‌های سیاه شخصیتی خود اشتراک دارند تا جایی که این همه سیاهی و صحنه‌های غیر‌انسانی مغز مخاطب را به درد می‌آورد.

اما با این وجود، داستان با مرور گذشته هر شخصیت و نشان دادن سیر حوادثی که از سر گذرانده‌اند، صفر تا صد علت شکل‌گیری چنین شخصیت‌هایی را به نمایش می‌گذارد.

شخصیت‌ها در قورباغه کم نیستند اما اینطور نیست که هرکدام در قصه اصلی حل شوند و به چشم نیایند. شاید در ابتدا به نظر برسد که داستان حول محور زندگی نوری می‌چرخد اما در واقع اینطور نیست.

بلکه نوری نقطه‌ای است که مسیر همه شخصیت‌های لجن داستان به او ختم می‌شود و در آخر نیز نقطه افتراقی است که همه از کنارش فرآیند حذف‌شان شروع می‌شود.

از عوامل دیگری که با نبوغ و تخیل بی‌مثال نویسنده کار را به حد اعلا خود رسانده ‌است موزیک درخور این فیلم است که به عهده بامداد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ افشار بوده‌ است.

آهنگسازی جوان اما پر‌تجربه، که قبلا نیز با هومن ‌سیدی همکاری داشته‌است.

موسقی به غایت زیبا و رعب‌انگیز که تاثیر هر صحنه را چند برابر می‌کند.

اما در آخر می‌توان به انتخاب درست و استفاده به اندازه از بازیگران اشاره کرد.

بازیگرانی چون صابر ‌ابر که با درونی کردن نقش و بازی خنثی خود، مخاطب را به جستجوی واقعیت در ورای ظاهر نقش می‌کشاند.

به طوری که در هیچ کجای داستان قصد و احساس درونی شخصیت رامین به قطعیت قابل تشخیص نیست.

و البته بازی متفاوت و بی‌های ‌و ‌هوی نوید ‌محمدزاده که نقش آدمی از درون پراکنده اما در ظاهر محکم را، با دیالوگ‌های گزیده به مخاطب القا می‌کند.

و البته می‌توان گفت که هیچ‌کدام از بازیگران دیالوگ‌های عمیق و پخته این فیلمنامه‌نویس را به هدر نداده‌اند.

در هر حال قورباغه نیز مثل هر اثری کمبود و نقص‌هایی دارد اما به دلیل ارائه سبکی جدید در ژانر ایران و اینکه هیچ اثری هنوز موجود نیست تا قابل مقایسه با آن باشد، تا به الان با اقبال زیادی روبرو بوده‌ است.

پایان پیام

نویسنده: هانیه شریعتی

کد خبر : 216705 ساعت خبر : 3:20 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=216705
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات