کتاب انسان ها اثر مت هیگ داستانی متفاوت درباره ما و آنها
کتابی که کاری با شناساندن موجودات فضایی به ما ندارد. میخواهد خود انسان را به ما بشناساند. کتاب انسان ها اثر مت هیگ داستانی متفاوت درباره ما و آنها.
کتابی که کاری با شناساندن موجودات فضایی به ما ندارد. میخواهد خود انسان را به ما بشناساند. کتاب انسان ها اثر مت هیگ داستانی متفاوت درباره ما و آنها.
مات شده بودم و اگه گاو ریسمان رو نمیکشید که آقا وابده زشته بیا بریم، من تا خود صبح اونجا میموندم. حسینعلی عاشق دختر کدخدا شد.
این روزها «اندازه» برای بعضیها واژهای بیمعنی شده مثل حرمت و خیلی چیزهای دیگر دیگر. در پیج های اینستاگرام شور همه چیز را در نیاورید
زمستون بود و هوا حسابی سرد. نمیدونم دقیقاً چه سالی بود شاید پنجاه و هفت یا شش. سلطان گم شدن پیدا شد؟ خاطرات مسیریابی من.
با اینکه میدانستم تنها راه نجات از گمشدن، همین کوچه است، قدم از قدم برنداشتم. من فقط یک گمشده بدشانس مبتلا به فوبیای پرندگان بودم؛ قسمت دوم.
پاییز که میرسد، صدای جاروی رفتگری که دمدمهای صبح به تن کوچه کشیده میشود با همیشه فرق دارد. پاییز به رشت رسید فصل برگهای طلایی و بارانهای نقرهای.
گم شدنهای مختصر، جزو برنامه من بود. اما گاهی این برنامه تغییراتی پیدا میکرد. من فقط یک گمشده بدشانس مبتلا به فوبیای پرندگان بودم؛ خاطرات مسیریابی من
بیستم مهرماه روز بزرگداشت حافظ است. شاعر پرآوازه ایرانی، لسانالغیب و میهمان همیشگی شبهای یلدا. روز بزرگداشت حافظ شیرازی شاعری برای همه زمانها.
در تمام طول راه سعی کردم به خاطر بیاورم که از کدام طرف باید برویم و خیابانها را تصور کنم. خوابگاه یا دانشگاه مسأله این است؛ خاطرات مسیریابی من.