حمید ایزدپناه پیشگام تاریخ محلی

حمید ایزدپناه پیشگام تاریخ محلی

به گزارش پایگاه خبری گلونی، دویست‌وپنجمین «شب بخارا» در تاریخ ۱۹ اردیبهشت به بزرگداشت حمید ایزدپناه اختصاص داشت. جمشید کیانفر یکی از سخنرانان این مراسم بود. مشروح سخنان ایشان را بخوانید:

سلام و روز و روزگار همگی خوش. خانم‌ها، آقایان من یک ترکم و امروز در جمع لر‌ها هستم. مانده‌ام در این انتخاب آقای دهباشی. دستش درد نکند. شاید می‌دانست من لر‌ها را خیلی دوست دارم که دعوت کردن دراین جمع سهیم باشم. سپاس‌گزارم آقای دهباشی.

از ایام جوانی دور و بر من پر از لر‌ها بوده است. از زمانی که وارد کتابخانه ملی شدم اولین مدیرمسئول قسمت من لر بود و آقای ایزدپناه را هم اولین بار در دفتر کار او دیدم. سال ۱۳۵۳. یک مدیرکل‌ که به دور از تبخ‌تر مدیرکل‌ها بود. کسی که خیلی راحت می‌شد با او حرف زد، خیلی راحت سخن گفت، خوب به حرف‌هایت گوش می‌داد بر خلاف دیگران که فخر و موقعیتشان اجازه نمی‌داد به توی یک لاقبای جدیدالاستخدام توجه کنند. این از خصوصیات فردی آقای ایزدپناه بود و من با این اخلاق و منش آشنا شدم.

دوستان لر دیگر هم دور و برم زیاد بوده‌اند. مرحوم برادران روح‌بخش، مرحوم آریا مترجم نظامی که بعد از بازنشستگی ارتش به ترجمه روی آورد. شیفته آثار آرنولد توینبی انگلیسی بود و خیلی از آثار او را به فارسی ترجمه کرد. آقای دکتر کیانی هفت‌لنگ، منتها از نوع لر بختیاری‌اش. من یک کتاب هم راجع به لر بختیاری تصحیح کردم، چون کار من تصحیح است، یک نوع مرده‌خوری. و به نوعی لر‌شناس و لرپژوه هم هستم.

از دوستان لر دیگری که هنوز هم دور و بر من هستند یکیشان دو روز پیش فوت کرد. مرحوم آقا صادق آیینه‌وند. روانش شاد، درگذشت‌اش تاثرآور بود. از دکتر داریوش رحمانیان و دکتر شهرام یوسفی و از همه این‌ها که بگذریم ناشر هم یک لر بزرگ است. مدیر انتشارات اساطیر یک لر است که امروزم در خدمتشان هستیم.

لری به تمام معنی، واقعا جربزه‌دار. شاید تنها اسم با مسمایی که من در تمام عمرم شنیدم. لری که از حجم هیچ کاری هراسی ندارد.

خب این لرپژوهی را هم من از او دارم، به گردنم گذاشت تاریخ بختیاری را. و انصاف که مرد جربزه‌دار بزرگی است و کم نبودند بزرگانی که به هرحال از دیار لرستان بودند. مستقیم و یا غیرمستقیم از دانششان خوشه‌ها چیده‌ام. از مرحوم زرین‌کوب و سیدجعفر شهیدی و بزرگان دیگری که اگر بخواهم نام ببرم مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. پس اجازه دهید این ترک برگردد به جمع و درباره یک لر که خیلی دوستش دارد سخن بگوید.

البته لر دیگری هم هست که هنوز دوست و همکارم است. ایشان برای اولین بار من را جاعل خطاب کرد. خب اشکالی ندارد، من همه لر‌ها را دوست دارم چون ایرانی هستند و من همه ایرانی‌ها را دوست دارم.

بگذریم. برویم به سال ۱۳۱۲ لرستان.

کودکی بدون اراده خودش در آبان ماه در خانواده‌ای که پدر طبع شعر دارد به دنیا می‌آید. درست در آغاز سرمای لرستان. آن موقع زمستان از نیمه دوم آبان شروع می‌شد و مثل حالا نبود. الان ۳۵ سالی می‌شود که زمستان‌ها هم بهار است. مصیبت‌های غمبار جنگ جهانی دوم را در ایام طفولیت تجربه می‌کند. در ۶ سالگی پدر را از دست می‌دهد و در ۱۲ سالگی مادر را. عمویش سعی می‌کند که برادرزاده‌اش درد یتیمی را حس نکند که درود بر آن عمو و خانواده‌اش. در کودکی علاقه زیادی به موسیقی دارد که بعد‌ها همین سرمنشا چیز خوبی در لرستان می‌شود. این عشق و علاقه به موسیقی سبب می‌شود که با امکانات اندک آن روز‌ها شروع کند به ضبط و جمع آوری چکامه‌ها و نغمه‌های لری و بفرستد برای رادیو که بعد‌ها ترانه معروف «دایه دایه» از آن‌ها دربیاید. و موسیقی محلی لرستان به اشتهاری در سراسر ایران برسد.

چون امکان خرید ادوات موسیقی را ندارد با دودکش سماور یک کمانچه می‌سازد، دیگران آن ساز دست‌ساز را می‌شکنند و او یکی دیگر می‌سازد اما این بار یاد می‌گیرد که چطور بنوازد تا دیگران متوجه نشوند. همراه با این کار به تحصیل علم می‌پردازد اما در دوران دبیرستان ناگزیر می‌شود ترک تحصیل کند. چند سالی را به کار در قسمت‌های مختلف می‌پردازد که آخرینش تحصیل‌داری در یک شرکت برق است که قبض برق را ببرد و پولش را بگیرد تا اینکه پایش به دبیرستانی می‌رسد که تا دو سال پیش در آنجا تحصیل می‌کرد. وقتی مدیر را می‌بیند گریه‌اش می‌گیرد، مدیر دلیلش را می‌پرسد و او توضیح می‌دهد که ناگزیر به ترک تحصیل شده است. مدیر‌‌ همان ضرب‌المثل معروف را می‌گوید که هرکجا جلوی ضرر را بگیری منفعت است. یا ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است.

و ایشان هم جلوی ضرر را می‌گیرد و ماهی را هم. و عصر به شرکت می‌رود حقوق دو برابر را هم نمی‌پذیرد و برمی‌گردد سراغ تحصیل چون سرنوشت دیگری در انتظارش است. بالاخره پس از گرفتن دیپلم، کلاس پنجم و ششم دبیرستان را هم به صورت متفرقه در تهران ادامه می‌دهد و در‌‌ همان زمان وارد آموزش‌و‌پرورش می‌-شود و پیشه شریف معلمی را انتخاب می‌کند.

حمید ایزدپناه پیشگام تاریخ محلی

در این روزگار ازدواج می‌کند. صاحب ۳ فرزند است که باز هوس تحصیل در سرش زنده می‌شود. از خرم‌آباد تا به تهران برای تحصیل.

آن موقع کنکور سراسری نبود و هر دانشکده جدا امتحان می‌گرفت. در سه رشته قبول می‌شود اما چون شرکت در کلاس‌ها اجباری شده است سومی را انتخاب می‌کند که آزاد‌تر است. نه رشته حقوق می‌رود و نه رشته ادبیات. بلکه به دانشکده الهیات می‌رود. استادانش اساتید برجسته روزگار بودند و پایان نامه‌اش که موضوعش فرهنگ لری است، بعد از اتمام فارغ التحصیلی‌اش چاپ می‌شود. پایان‌نامه‌ای که با استاد فرهیخته دکتر منوچهر ستوده کار کرده است. سال ۴۵ اتفاق حیرت انگیزی می‌افتد و آن اینکه ساختار اداری ایران یک مقدار تغییر می‌کند. از دل یک وزارت فرهنگ سه وزارت خانه جدید به وجود می‌آید. وزارت آموزش‌عالی، وزارت آموزش‌و‌پرورش، وزارت فرهنگ‌و‌هنر. سومین وزارت‌خانه در هیچ شهرستانی شعبه ندارد و شروع می‌-کند به شعبه تاسیس کردن و پیدا کردن افراد شایسته. که آقای ایزدپناه یکی از آن افراد انتخابی بود که در وزارت فرهنگ‌و‌هنر بود. که البته بی‌خود هم انتخاب نشده بود. با توجه به پایان‌نامه و کتابی که به سفارش انجمن آثار ملی آن روز راجع به تاریخ لرستان نوشته بود. با توجه به فعالیت‌هایش در کشف و معرفی غار‌ها و نقاشی‌هایشان.

و ادامه می‌دهد کارهایی که راجع به تاریخ محلی است. امروزه تاریخ محلی رشته دانشگاهی است ولی آقای ایزدپناه یکی از پیشگامان رشته تاریخ محلی است. در باب موسیقی هم مشهور است که در یکی از مصاحبه‌هایش گفته‌اند که در آن زمان که به دنبال موسیقی بودی چطور خطابتان می‌کردند؟ گفت خیلی ساده لوطی مطرب. آیا خطابتان کرده‌اند و باز ادامه دهید؟ درود بر حمید ایزدپناه.

حمید ایزدپناه پیشگام تاریخ محلی

پایان پیام

کد خبر : 471 ساعت خبر : 0:42 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=471
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات