ایرانی کسی است که ارزش‌های نهفته در خویشتن را می‌داند

میرجلال‌الدین کزازی گفت: کسی که تنها در شناسنامه ایرانی است نمی‌شاید، نمی‌سزد و روا نیست که در این خاک پاک بزید، ایرانی هنگامی شایسته این نام است که به خویشتن‌شناسی رسیده باشد و با فرهنگ و پیشینه و تاریخ خویش به بسندگی آشنا شده باشد.

به گزارش پایگاه خبری گلونی به نقل از ایسنا، این شاهنامه‌شناس که در مراسم افتتاحیه نخستین جشنواره هنرهای تجسمی «آزادگان» که عصر جمعه، ۳۰ مردادماه، در باغ – موزه قصر برگزار شد، سخن می‌گفت، اظهار کرد: گرامیداشت کسانی که مرزهای ایران را پاس داشته‌اند با باور استوار، گرامیداشت خویشتن است. ما اگر امروز در جهان بدان می‌نازیم و سربرمی‌افزاییم که ایرانی هستیم در این سرزمین سپند اهورایی که سرزمین هزاره‌هاست می‌زییم، این نازش و سرافرازش و بخت بهین بلند بی‌مانند را در گرو آن رادمردان و زنانی برومند و بلندبالا هستیم که در پاسداری از این سرزمین کوشیده‌اند.

کزازی افزود: از نگاهی بسیار فراخ ما این گرامیان نامی را به دو گونه و گروه بخش نوانیم کرد. هیچ یک را بر دیگری شاید نتوان برتری داد و فراتر و فزون‌تر دانست. گروهی خداوندان خامه‌اند؛ فرهیختگان، اندیشه‌ورزان، هنرمندان، جان‌آگاهان و خویشتن‌شناسان. گروه دیگر خداوندان خنجرند؛ آزادمردان، دلیران، جنگاوران، مردانی توانا و هراس‌ناشناس که در ناوردگاه‌ها، در جنگ‌جای‌ها، در پهنه‌های نبرد پوزه‌ی دشمنان ستمکار را بر خاک مالیده‌اند. مرزهای ایران را پاس داشته‌اند. مرزهای بیرونی و جغرافیایی و سرزمینی را. این هنر خداوندان خنجر است.

این استاد ادبیات ادامه داد: خداوندان خامه مرزهایی دیگر را از گزند، آسیب و درازدستی دشمنان پاس داشته‌اند، مرزهایی پهناورتر، مرزهای ایران فرهنگی یا فرهنگ ایرانی را. بی‌گمان اگر ایرانی برافتد یا به خودباختگی، به بیگانگی با خویشتن دچار آید، مرزهای جغرافیایی چندان ارج و مرزی نخواهند داشت. این خاک پاک که در چشم ما گرامی‌ترین است به پاس زیندگان و باشندگان در آن ارزش یافته است و والا و گرامی و گرانبها شده است.

کزازی همچنین بیان کرد: هر کس شایسته‌ی نام برین بهین ایرانی نیست. ایرانی کسی است که خود را می‌شناسد. ارزش‌های نهفته در خویشتن را می‌داند. آن‌ها را ارج می‌نهد و باور دارد. کسی که تنها در شناسنامه ایرانی است نمی‌شاید، نمی‌سزد، روا نیست که در این خاک پاک بزید. ایرانی هنگامی شایسته این نام است که به خویشتن‌شناسی رسیده باشد. با فرهنگ و پیشینه و تاریخ خویش به بسندگی آشنا شده باشد. بدین باور استوار رسیده باشد بی‌ هیچ پیش‌داوری، تنگ‌بینی و یکسان‌نگری که ایرانی بودن نازشی است بزرگ. گران‌سنگ‌ترین گنجینه‌ای است که به ما ایرانیان ارمغان داشته است.

او افزود: ایران سرزمین فر و فروغ و فرزانگی و مهر و مینو و معناست. هر کس نمی‌تواند ایرانی باشد. مردی می‌باید مردستان و زنی می‌باید به دلیری شیر. به ستبری و استواری کوه، اما به نغزی و نازکی و زیبایی گل. ایران جایگاه هر کس نمی‌تواند باشد. ایرانی بودن مایه سرافرازی است، اما سرافرازی به آسانی فرادست نمی‌آید. بودن و ماندن کاری است بسیار دشوار.

این استاد ادبیات به در کنار هم قرار گرفتن خداوندان خامه و خنجر اشاره و اظهار کرد: امروز در این بزم نوشین نغز دلپذیر خداوندان خامه و خنجر با یکدیگر گرد آمده‌اند. کسانی که خنجری بران دشمن‌شکن داشته‌اند، آن را دلیرانه به کار گرفته‌اند. مرزهای جغرافیایی ایران را از گزند کوردلان، ستم‌پیشگان، آزمندان، فزون‌خواهان، ددمنشان و بدکنشان پاس داشته‌اند. به همان‌سان کسانی که خامه‌ای را به کار گرفته‌اند تیزتر از خنجر؛ زیرا نبرد در آوردگاه فرهنگ دشوارتر است و باریک‌تر.

کزازی ادامه داد: کسانی که کوشیده‌اند سیاهی و ستم و تیرگی و تباهی را براندازند نه تنها برای ایرانی‌ها، برای جهانیان سالیانی اندک یا بسیار در گوشه زندان‌ها در رنج و شکنج گذرانیده‌اند بی آنکه خم به ابرو بیاورند یا روی در هم بکشند، بی آنکه از آرمان‌های بلندشان دست بردارند، خویشتن را فروبشکنند یا سر بر زانوی بیداد و بیراهگی بسایند. این جایگاهی است بسیار ارزشمند. هر خشت این دیوارها یادمانی، نمودی، نشانی دارد از رادی، از آزادگی، از راستی بدان سان که می‌سزد و می‌برازد.

این شاهنامه‌شناس افزود: شاید بینگارید آنچه من می‌گویم از سر شیفتگی است، هست اما نه شیفتگی کور. شیفتگی دو گونه می‌تواند داشت؛ یکی نکوهیده، بازدارنده که چشم را فرو می‌بندد، گوش را خاموش می‌دارد، ذهن را از کار می‌اندازد، اندیشه را فرو می‌افسرد. شیفتگی پیش از شناخت و آگاهی و دانایی نیز است. گونه‌ای دیگر از شیفتگی بسیار ارزشمند است. انباره‌ی تلاش و نیرو می‌تواند باشد. نیروگاه است. شیفتگی بدانچه یا بدان‌کس که دل بستن را می‌شاید. من بی‌گمان می‌دانم که هر کسی آن را بشناسد حتی دشمن کینه‌توز و کوردل ایران، به ناچار، خواه ‌ناخواه، دل بدان خواهد بست. زیرا ایران به راستی دلرباست.

او در پایان اظهار کرد: مگر نه این است که آن خلیفه تازی در بغداد که کینه‌توزی بر ایرانیان روا می‌داشت، هنگامی که اندکی با منش و کنش ایرانی با ارج و والایی، فرهنگ و شهرآیینی ایران آشنایی جست، به بلندآوازه گفت “ایرانیان هزاران سال فرمان راندند، اما دمی به ما تازیان نیاز نداشتند. ما سالی چند بیش نیست که فرمان می‌رانیم، اما دمی نبوده است که از ایرانیان بی‌نیاز باشیم.” این ستایش بسیار ارزشمند است. چرا که از زبان دشمن برمی‌خیزد. دانشمندان به دنبال شناخت ایران بودند، چون ایران کانون شور و شرار و تاب و تب است. دل از آشنایان خویش می‌رباید، آنان را می‌افزاید.

کد خبر : 3747 ساعت خبر : 8:09 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=3747
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات