رکوراست درباره ایزدپناه
رکوراست درباره ایزدپناه
پایگاه خبری گلونی، علی صارمیان:
یکم:
باید از کجا شروع کرد؟ کاظم را که میشناسید. محمدکاظم علیپور را میگویم. شاعر بزرگوار لرستان. چند شب پیش در تلویزیون بود. داشت درباره سلمان هراتی شاعر متفاوت انقلاب به خوبی حرف میزند. اصولا کاظم آدم گرمی است. فقط یک عیب دارد. اگر جلویش بگویی درد دارم، اشکش میآید پایین. با همه کمالاتش در مقالاتش، آخرش شاعرست. باید دردی اگر داشتی از او پنهان کنی.
روز بعد برنامهاش، پیامکی به او دادم. شوخی میکردیم. دو بلیت سینما برای جشنواره داشت که میخواستیم باهم برویم فیلم ببینیم. ساعتی گذشت و کاظم صامت بود. بعد پیامک داد راویتگر زادبوم، حمید ایزدپناه درگذشت.
فهمیدم که حالش دگرگونست. دگرگون شدم. یک خبر ریشهای دارد همیشه. من را برد به همه آنچه که درمورد ایزدپناه میدانم. حالا آن طرف ماجرا یک آدم که دکتری پشت اسمش انداخته شوخیش گرفته و پیام داده که به نظرت همرمانی مرگ ایزدپناه و بازیگر فیلم کیمیا چه معنا میدهد. میخواهم جوابی در حد دکترایش بدهم که میبینم سوگ آدابی دارد. مینویسم فاتحهای بخوان. یا برای حمید ایزدپناه یا نمیدانم پدر کیمیا.
به قول رضا صارمی: سکوتی ماند روی دوش لبی…
دوم:
چند روز پیش با نصرتالله مسعودی تلفنی حرف میزدم. قدر و قیمتش را نمیشناسند. خوب اگر قناری را به قصاب نشان بدهی چطور نگاهش میکند؟ میگوید این قناری یک سیر گوشت ندارد . همان ارزشش است. مسعودی را هم اینچنین روی باسکول برده بودند. از مسعودی میپرسم استاد یادت هست مرحوم جوادینیا را که آن کتاب را در پاسخ شاملو نوشت؟ که علی حضوری رویش مقدمه نوشته بود؟
مسعودی میگوید خدا رحمتش کند. تشییع جنازهاش به اندازه انگشتان دو دست آدم نبود. میگویم میدانم. منتها چرا؟ احساس میکنم که بغض کرده پشت گوشی. موضوع را عوض میکنم.
رکوراست درباره ایزدپناه
سوم:
ما همیشه در حال موضوع عوض کردنیم. یک بار توقف کنیم روی موضوع. ببینیم چه میشود. باور کنید سکوت صداوسیما و برخی رسانهها درمرگ حمید ایزدپناه، این شیر سنگی بزرگ و ایزد فرهنگ لرستان، غیراخلاقی است. خدا یاریاش کند که من به این که مثال میزنم علاقهمندم. هوشنگ مرادی کرمانی را می گویم. منتها مرادی کرمانی عطسه کند، کرمان غوغا میشود و کرمانیهای پایتخت، یک نفر در صداوسیما دارند که خبری به هموطنان برساند. ما گویا نداریم؟
به نظرم اینکه مرحوم زرینکوب و آیتی و شهیدی خطی درباره لرستان ننوشتهاند به رفتار ما با نخبگانمان برمیگردد. شاید معدودی چون ایزدپناه و سیدفرید قاسمی سینه جلو دادهاند که من لر هستم. باور کنید این گنجها را هرکه داشت، خانه و نامش آباد بود. ما گنجهایمان را بیمقدار کردیم. من برای همه بچههای روستا ارزش قایلم. ریشه همه ما هم بالاخره در ایلی است. شادروان ایزدپناه نیز ایلیاتی است. اما بنای فرهنگی شهر و استان ما، ستون اصلیاش بر خدمات ایزدپناه و یارانش استوار است. همان طور که در دوران طاغوت شهید مطهری و دیگر دانشمندان در مذهب کوشیدهاند و خدمت به دین و کتاب نمودهاند، همزمان ایزدپناه و دیگران برای فرهنگ ما کوشیدهاند.
دوستانی که ریشه روستایی دارند و به برکت انقلاب فهمیدهاند که علم و دانش و خدمت فرهنگی قرب دارد و از دکترایشان، نان میخورند، حتما بهتر میفهمند که مدنیت یک رفتار احترامآمیز برای روابط شهروندان است. باور کنید به همان قدر که برای یک لک زبان سخت است که خرمآبادی حرف بزند، ایزدپناه سختش بوده که شاهنامه لکی را منتشر کند.
این زحمت که پابهپای فرهنگ ملی و شاهنامهاش، یک فرهنگ عمومی لگد خورده از چکمه قجر و رضاخان را زنده کنی، ایزدی میخواسته چون ایزدپناه.
ایزدپناه دقایقی که کارفرهنگی کرده، از هزاران ساعت مدیریتهای اجرایی برای لرستان گرانقدرتر است. نشان دهیم که دستانی که به استقبال او رفتهاند، انگشت جوهری او را قدر میدانند. فرهنگ اگر بمیرد، مدنیت خواهد مرد و حتما شهر و دیار ما یک روستای بیکدخدا خواهد شد.
البته میراث ایزدپناه خود مانع زوال است. اما این حداقل انتظار را از «نام نیک او بر زبان راندن» دریغ نکنیم. اهل فرهنگ میدانند که چه از دست دادهاند، وگرنه قصه قصاب و قناری باز میشود.
آثار تاریخی و فرهنگی ما نشان نمیدهد که قدر فرهنگ ندانستهایم. اما قیاس جمعیت هم باشد، قیاس مشایعتکنندگان رضا سقایی با فلان مرحوم که خدمتی درخور درباره شهرش نکرده است، کمی باعث شرم میشود.
این گلهها را بشنوید که نیای شما را درخاکتان میسپارند. ایزد فرهنگتان. با این شیر بزرگ فرهنگ درخور مدنیتتان رفتار کنید یاران.
پایان پیام
کد خبر : 13719 ساعت خبر : 10:38 ب.ظ