الآن جلوی استخر مایو بساط میکند و میفروشد
الآن جلوی استخر مایو بساط میکند و میفروشد
پایگاه خبری گلونی، محسن فراهانی: به گزارش خبرنگار ما، یکی از دغدغههای داوطلبان کنکور، قبولی در یکی از دانشگاههای شهر خودشان است. چراکه اگر شهرهای دیگر قبول شوند، هزینهی رفت و آمد به آن شهر بسیار زیاد میشود. این در صورتی است که موفق به گرفتن خوابگاه دانشجویی بشوند، چراکه اگر مجبور به اجارهی خانه شوند هزینهها چندین برابر میشود. خبرنگار ما که دوست داشت در شهر خودش به دانشگاه برود، بیش از ۲۳ مرتبه در کنکور شرکت کرد اما هر بار به جز کیک و آبمیوهی کنکور چیزی نصیبش نشد. او به میان مردم رفته تا نظر آنها را در مورد مشکلات و معضلات زندگی دانشجویی در یک شهر غریب جویا شود.
الآن جلوی استخر مایو بساط میکند و میفروشد
پیرمردی که روی نیمکت پارک نشسته بود، به خبرنگار ما گفت: خدا به من ۵تا پسر داده است که ۴تای آنها درسخوان هستند. خدا را شکر همهی ۴ پسر درسخوانم در رشتههایی که دوست داشتن در شهر تهران قبول شدند. ما هم که در یک شهرستان کوچک زندگی میکردیم آنها را به تهران فرستادیم تا درس بخوانند و زندگی موفقی داشته باشند. پسر اولم که خیلی هم درسخوان بود، پزشکی قبول شد. ما او را به تهران فرستادیم تا دکتر شود، از بس که غذاهای بیکیفیت خوابگاه و فستفود خورد که مریض شد برگشت. پسر دوم حقوق قبول شد. ما او را به تهران فرستادیم تا حقوقدان شود، از بس که خانهی دانشجویی کرایه کرد و فسخ کرد که متهم شد برگشت. پسر سومم اقتصاد قبول شد. ما او را به تهران فرستادیم تا تاجر شود، از بس که کلاسها را پیچاند و با رفیقهایش رفت استخر که برگشت و الآن جلوی استخر مایو بساط میکند و میفروشد. پسر چهارمم هم مدیریت بازرگانی قبول شد و ما او را به تهران فرستادیم تا بازرگان شود. این یکی برنگشت. همانجا به جرم اختلاس گرفتنش و الآن زندان است. اما پسر پنجمم که اصلاً درسخوان نبود و ما امیدی به او نداشتیم در همین شهر خودمان پیش خودمان ماند. ما او را به کارگاه جوشکاری فرستادیم تا حداقل کارگری چیزی بشود. او از بس که تلاش کرد الآن استادکار شده و خرج ما و برادرهایش را هم میدهد.
الآن جلوی استخر مایو بساط میکند و میفروشد
پسر جوانی که درون مترو نشسته بود و یک شانه تخممرغ در دست داشت، به خبرنگار ما گفت: زندگی دانشجویی در شهرهای بزرگ مشکلات و معضلات زیادی به همراه دارد. مثلاً من که دانشگاه تهران قبول شدهام، هر بار که با کسی دعوایم میشود، طرف تا میخورم مرا کتک میزند ولی برادرم که در شهر خودمان درس میخواند، هر بار که با کسی دعوایش میشود، زنگ میزند بچههای محل با دو دستگاه وانت میآیند و طرف را تا میخورد کتک میزنند. از آنجایی که غذای دانشگاه را دوست ندارم، هر وعده تخممرغ میخورم. رفیقم میگوید نصف شب بیدار میشوی چند دقیقه غدغد میکنی و میخوابی. اما برادرم هروقت غذای دانشگاه را دوست ندارد میرود خانهی خودمان. اگر غذای آنجا را هم خوشش نیاید میرود خانهی عموم. آنجا نشد، میرود خانهی خاله، دایی، پدربزرگ. خلاصه زندگی دانشجویی در شهرهای غریب خیلی سخت است. بعد از گفتن این جملات، چند نفر ریختند سر پسر جوان و تا میخورد کتکش زدند.
در پایان این گزارش خبرنگار ما که تصمیمش را گرفته بود تا حتماً دانشگاه قبول شود، به سر جلسهی کنکور رفت. گفتنی است خبرنگار ما اینبار بسیار موفق ظاهر شد و در کمال شگفتی، به جای یک کیک و آبمیوه، دو کیک و دو آبمیوه به دست آورد.
عضو اینستاگرام گلونی شوید و اخبار روز ایران و جهان را دنبال کنید.
پایان پیام
کد خبر : 45591 ساعت خبر : 0:21 ق.ظ