طنز/گوگلبازی در شب یلدا
پایگاه خبری گلونی، محسن فراهانی: ایرانیان از دیرباز، آخرین شب پاییز را جشن میگرفتند و تا پاسی از شب گذشته کنار بزرگان فامیل مینشستند و به قصهها و افسانههای زیبای ایرانی گوش میدادند.
منتهی چند سالی است برخی از ایرانیان هالووین، بالماسکه و ولنتاین را جشن میگیرند و اوج فعالیتشان در شب یلدا این است که تخمهی آفتابگردان میخرند و میخورند.
حتا در مواردی مشاهده شده است که با پوست میخوردند. خبرنگار ما که نگران فراموش شدن رسم زیبای شب یلدا بود، به میان مردم رفت تا نظر آنها را در مورد شبهای یلدا و رسوم زیبای قدیمی جویا شود.
پیرمردی که روی نیمکت پارک نشسته بود، به خبرنگار ما گفت: در شبهای یلدای قدیم، اعضای یک خانواده دور یک کرسی جمع میشدند و پدربزرگ-مادربزرگها افسانههایی زیبا تعریف میکردند.
خبرنگار ما با حسرت گفت: خوش به حالتان که آن روزها را تجربه کردهاید. پیرمرد پاسخ داد: خیر. بنده چیز خاصی به خاطر ندارم.
این اطلاعات را در گوگل خواندم. وی ادامه داد: یادش بخیر. آن موقعها اینترنت نبود که مردم وقت خود را با آن تلف کنند. بهجایش کنار دست بزرگان فامیل مینشستند و از آنها مطالب گرانبهای بسیاری را میآموختند.
اینترنت پر است از مطالب بیمصرف و بیهوده که به هیچ دردی نمیخورد اما بزرگانِ آنروزها گنجینههایی بودند از اطلاعات و تجربه.
خبرنگار ما پرسید: آیا هنوز چنین افرادی هستند که بتوان ساعتها کنارشان نشست و از چشمهی جوشان تجربیاتشان سیراب شد؟ پیرمرد سری به نشانهی تأیید تکان داد و گفت: بله هستند. اجازه بدهید در گوگل سرچ کنم. گفتنی است خبرنگار ما و پیرمرد پس از چند دقیقه در حال خواندن مطلبی با عنوان «بازداشت یک هنرپیشهی معروف در مهمانی شبانه» بودند.
مرد جوانی که روی یک کارتن بزرگ نشسته بود، به خبرنگار ما گفت: شب یلدا خوب است ولی جذابیتی ندارد. اینکه چندنفر دور هم بنشینند و آجیل بخورند که اصلاً هیجان ندارد. ما شبهایی که فوتبال اروپایی دارد دور هم جمع میشویم و آجیل میخوریم. تازه اندکی هیجان هم دارد.
اما شب یلدا چه؟ نه هیجانی، نه چالشی و نه جذابیتی. هالووین را ببینید. پر است از جذابیت و خلاقیت. اما اوج خلاقیت شب یلدا تزئین هندوانه شبیه گلهای بهاری است. ما جوانان دنبال چالشها و هیجانهای جذاب هستیم. دوست داریم کارهای نو و تازه انجام بدهیم.
طنز/گوگلبازی در شب یلدا
به عنوان مثال ما برای شب یلدا یک بازی طراحی کردیم که من الآن درون آن بازی هستم. خبرنگار ما از مرد جوان خواست که بیشتر در مورد بازیشان توضیح بدهد.
مرد جوان به کارتنی که روی آن نشسته بود اشاره کرد و گفت: در این بازی جذاب، دست و پای فرد را میبندند و او را روی یک کارتن پر از مواد منفجره مینشانند.
او باید در عرض ۳ دقیقه دست و پای خود را باز کند و روی کارتن آب بریزد تا منفجر نشود.
الآن من هم دست و پایم را باز کرده بودم و میخواستم روی کارتن آب بریزم که شما برای مصاحبه آمدید.
خبرنگار ما با اضطراب و ترس پرسید: خب الآن چند دقیقه مانده تا کارتن منفجر شود؟
مرد جوان به ساعتش نگاه کرد و گفت: تقریباً دیگه… در همین لحضه کارتن منفجر شد و بازی به اوج هیجان و جذابیت خود رسید. گفتنی است بعد از گذشت دو هفته همچنان نیروهای امدادی با استفاده از کاردک در حال جدا کردن خبرنگار ما از روی آسفالت هستند.
پایان پیام