پایگاه خبری گلونی، محسن فراهانی:
به گزارش خبرنگار ما، با افزایش روزهای آلودهی شهر، این ۲۲۸اُمین بار است که خبرنگار ما مجبور میشود در مورد آلودگی هوا گزارش تهیه کند. او که ماتم گرفته بود اینیار با چه کسی مصاحبه کند به ما گفت: اگر نظر مردم و مسؤلان در مورد آلودگی هوا تغییر کرده بود که دیگر شاهد هوای آلوده نبودیم. من آنقدر در مورد آلودگی هوا گزارش تهیه کردهام که با آلودگی هوا رفیق شدم. عصرها با هم میرویم ذرت مکزیکی میخوریم. ما هم از آنجایی که میدانستیم خبرنگارمان قمپز درکرده است، در جوابش گفتیم: پس برو با همان آلودگی هوا مصاحبه کن. خبرنگار ما که فکر نمیکرد ما همچین حرفی بزنیم با ناراحتی و تعجب از اتاق خارج شد.
خبرنگار ما وقتی وارد خیابان شد، رو به آسمان کرد و گفت: آخه آلودگی هوا چی میخوای از جون ما؟ ناگهان آلودگی هوا به صدا درآمد و با عصبانیت گفت: من چیزی نمیخوام از شما. شما چی میخواید از جون من؟ به جان مادرم منم دلم میخواد از ایران برم. برم ژاپن، برم آلمان، برم بلژیک، برم اسپانیا بازی بارسا رو ببینم. این شمایید که دست از سر من برنمیدارید. چرا ولم نمیکنید؟ چرا هنوز تک سرنشینید؟ چرا مسؤلانتون خودروی بیکیفیت تولید میکنن؟ چرا ماشینهاتون رو معاینه فنی نمیبرید؟ چرا کارخونهها و کارگاهها رو داخل شهر میسازید؟ چرا درخت نمیکارید؟ آلودگی هوا به اینجا که رسید بغض کرد و گفت: به جان مادرم اگر یکی از این کارها رو انجام بدید، من میرم، از شرم خلاص میشید. آلودگی هوا شروع کرد با ناخن به صورتش چنگ زدن و همانطور که داد میزد، ادامه داد: ای خدا من رو بکش از دست این جماعت راحتم کن. ای خدا من چقدر بدبختم. ای داد، ای بیداد، ای هوار. در همین لحظه خبرنگار ما دستهای آلودگی هوا را گرفت و گفت: داداش جان من خودت رو نزن. من اشتباه کردم. حق داری خدایی.
خبرنگار ما برای آنکه آلودگیهوا را آرام کند گفت: داداش حالا کاریه که شده. تو نباید به خوت آسیب بزنی. من قول میدم یواش یواش به این فرهنگ برسیم. تو خودت رو ناراحت نکن. اصلاً میخوای بریم ذرت مکزیکی بخوریم؟ آلودگی هوا همانطور که روزی زمین نشسته بود خودش را کتک میزد گفت: برو بابا تو این شراط کی ذرت مکزیکی میخوره؟ خبرنگار ما در جواب گفت: بیا بریم. مهمون من. ناگهان آلودگی هوا از زمین بلند شد، خودش را تکان داد و گفت: من لیوان بزرگ میخوامها.
پایان پیام