پایگاه خبری گلونی، مهدیسا صفریخواه: افزایش تعداد سالمندان مجهولالهویه که به دلایل مختلف هیچ اطلاعاتی از هویت خود نداشته و درگوشه و کنار شهر رها شدهاند، پدیده اجتماعی «سالمندِ سرراهی» را به وجود آورده است. ترکیب عجیبی است برای آنهایی که در پاسخ به خوبیهایمان دعا میکردند که پیر شویم. بعد هم همه عمر کورتیزول ترشح میکردند و استرس داشتند که زندگی چقدر برایمان سخت خواهد شد.
ما مردم تماشاگری شدیم. مدتهاست که انگار حقیقی بودن را رها کردهایم با نسخه بتای مجازیمان روی این کُره زندگی میکنیم. این تماشا برایمان آنقدر شیرین است که بهای سنگینی دادهایم. خودمان، سابقهمان و هر چیزی که ما را به این دنیا وصل میکرد را رها کردهایم. با دو دو تا های معمولی نمیشود حجم این همه وانهادگی را محاسبه کرد. آلزایمر را بهانه میکنیم تا خودمان را فراموش کنیم.
ما قوانین تازهای را روی زمین وضع کردهایم، بهنظر میرسد در حال انقراض هستیم و نسخه پشتیبان این وضعیت را اجرا میکنیم. یک گوشه از قلبمان را برای همیشه ازدست دادهایم. به شنیدن خبرهای تلخ عادت کردهایم به دستبهدست کردن آنها. این روزها بیشتر از همیشهٔ تاریخ در دوگانگی بهسر میبریم. اشک میریزیم و میخندیم و فراموش میکنیم و فردا و پسفردا روی موج تازهای سوار میشویم.
مدتهاست که انسان بودن از برنامه ذهنی خیلیها پاک شده، سالمندان سرراهی یکی از همین زنگ خطرهاست. وقتی پای غریبهها به زندگیمان باز شود، خودیها را ناامید میکنیم. پای همه پُستهای مجازی عاشقانههای پدرانه و مادرانه لایک میزنیم ولی در دنیای خود نقشه جاگذاشتن آنها را در شلوغترین چهارراه زندگی در سر داریم. در دنیای عجیبی زندگی میکنیم دنیایی که کیک طلاق و سالمند سرراهی و کودک آزاری را عادی میکند جای خوبی برای زندگی نیست به جغرافیا و اینها هم نیست، انگار روی سیستم عامل خیلیها این روزها برنامه انسانیت خطا میدهد یا حداقل ویروسی شدهاست. کاش زودتر خودمان را بهیک آنتیویر,س قوی برسانیم قبل از اینکه بهطور کامل «شات داون» و خاموش شویم!
پایان پیام