پس از جمشید دو بزرگ پادشاه دیگر شاهنامه نیز، یعنی فریدون و کیخسرو،هر کدام به نحوی در سامان دادن به سیر زمان دست دارند.
به گزارش گلونی شاهرخ مسکوب نوشته است: پادشاهی جمشید به دست ضحاک به پایان میرسد و پادشاهی ضحاک به دست فریدون.
فریدون به روز خجسته سر مهرماه به تخت مینشیند. او نیز چون جمشید پادشاه زمانپرداز است. فریدون به زمان «آغازین» جمشیدی معنی و مفهوم تازهای میبخشد.
او با تقسیم پادشاهی خود میان سه پسرش، سه سرزمین ایران و توران و روم و در نتیجه سه تاریخ را ایجاد میکند.
بدین ترتیب مفهوم «ایران» چون جایگاه مردمی هم سرنوشت بوجود میآید و زمانی که بر این مردم میگذرد بعدی تازه مییابد.
به عبارت دیگر خصلت وجودی زمان تغییر پیدا می کند: زمان فردی تبدیل میشود به زمان جمعی یا «تاریخی». قصد فریدون از تقسیم قلمرو خود، گستردن نیکویی و «داد» است، اما واقعیت تاریخی سرنوشت دیگری را برای او و فرزندانش رقم میزند.
تاریخ حماسه پهلوانی ایران با یک برادرکشی (کشتن ایرج) آغاز میشود و با یک برادر کشی دیگر (مرگ رستم) به پایان میرسد، یعنی تاریخی درست برخلاف خواست فریدون تاریخساز، سرشار از بیداد و ستیزه و آز. نبردهای ایران و توران سراسر دوره حماسه پهلوانی را که کارزار برقراری داد و کین خواهی خون ایرج و سیاوش است، در بر میگیرد.
پس از فریدون، نوبت به پادشاهی کیخسرو میرسد تا زمانی نو را در ساحتی فراتاریخی باز آفریند. رسالت این جهانی کیخسرو کین خواهی سیاوش، شکست افراسیاب وپایان دوره بیداد است.
او بزرگترین رزم آرا (استراتژ) شاهنامه است. اوست که نبرد دوازده رخ را سازمان میدهد. اما خویشکاری کیخسرو بعدی بیش از این دارد.
او با پایان دادن به دوره افراسیاب باید مقدمات پایان جهان را فراهم سازد. پس رسالت او هم در گیتی و هم در مینو جریان دارد.
با به انجام رساندن رسالت اینجهانی خود، کیخسرو از قدرت کناره میگیرد و ناپدید میشود تا در آخر زمان دوباره بازگردد، یار و یاور سوشیانس باشد و به مدت ۵۷ سال پا به پای او برای آماده ساختن پایان جهان تلاش کند.
بدین ترتیب زمان کیخسرو دارای خصلتی «قدسی» یا «مینوی» است.
با این مقدمات می توان نتیجه گرفت که اساسأ کیهان شناخت اساطیر ایران تاریخی است.
همچنان که آفرینش اهورا مزدا نیز دارای تاریخ است و در طول نه هزار سال جریان دارد. اهورامزدا به کمک زمان و در زمان خدا میشود یا به اصطلاح هگل، خدایی است «شونده» و نه «باشنده».
قسمتهای دیگر را اینجا بخوانید
پایان پیام
با درود/ کجا نوشته که پادشاهی جمشید به دست ضحاک به پایان رسید؟ آیا در شاهنامه یا چه منبعی؟
اتفاقا حکیم فردوسی یکی از بزرگترین خصلت های بد ما ایرانیان که دوست داریم! کسی را بر خود حاکم کنیم که از او بترسیم!!! را در این داستان چنان بیان میکند که؛ ….
یکایک ز ایران برآمد سپاه/سوی تازیان برگفتند راه
”شنودند کانجا یکی مهترست/پر از هول شاه!!!(شاید ننگین ترین خصلت ما ایرانیان) اژدها پیکرست”
سواران ایران همه شاهجوی/نهادند یکسر به ضحاک روی
به شاهی برو آفرین خواندند/ورا شاه ایران زمین خواندند
در داستان ضحاک که زبان حال امروزمان است ما مردم ایران خود بدبختی را بر خود حاکم کردیم و ضحاک تازی را بر مقدرات خود گماریم. متاسفانه/ شاهنامه بخوانیم.