یک: هر وقت یک مجری و گفتوگوکننده را دیدید که این طوری از بالا و با خشم و با سگرمههای درهم، با یک نفر گفتوگو میکند بدانید او از اصول روزنامهنگاری و مجریگری فاصله گرفته است و نامش «بازپرس» است.
دو: مجری پل میان مهمان و مخاطب است و باید فاصلهاش را با سوژه حفظ کند. یعنی اگر مهمان را دوست داشته باشد نباید دوستداشتن را بروز بدهد و اگر از مهمان متنفر است نباید تنفرش را نشان بدهد. اگر به هر طرف غش کرد او دیگر مجری و هنرمند علم رسانه نیست.
سه: رضا پرستش شبیه مسی است پس نمیتوان او را به دلیل شباهت با علی دایی و پروفسور سمیعی شناخت. همچنین رضا پرستش مرد و پسر و نر و آقاست و نمیشود او را نگاه کرد و مثلا به یاد پروین اعتصامی یا مرحوم میرزاخانی افتاد. پس چیدمان منطقی حرفی که آقای مجری میزند مضحک است و اصلا قابل پاسخ دادن نیست.
چهار: هر انسان برای خودش نظری دارد اما این نظر را اگر کاملا شخصی است باید در صفحه شخصی، وبلاگ شخصی و یا رسانه شخصی نوشت. برنامه تلویزیون دولتی اما جای نظر شخصی نیست. یعنی مصاحبهکننده باید بداند که تودهای از مخاطبان برنامه را همراهی میکنند که لزوما برای نظر شخصیاش تره هم خرد نمیکنند.
پنج: هر چیزی را میشود گفت اما هنرمندانه. یک آدم عامی، عادی و بیسواد هم میتواند روبروی رضا پرستش بنشیند دستهایش را توی هم گره کند و این جوان را به لجن بکشد. حتما به برخی رفتار رضا پرستش نقد هست اما گفتنش بلاغت میخواهد.
شش: این که من یا شما یا رضا پرستش وقتی خواستگاری میرویم چگونه خود و شغلمان را معرفی میکنیم و یا در آینده به بچهمان چه میگوییم، کاملا شخصی است و دور از انصاف و انسانیت و اصول روزنامهنگاری است که کسی را با این پرسشها در برنامه زنده تحقیر کنیم. شاید اصلا کسی واقعا افتخار کند و مثلا در آینده به فرزنداش بگوید پدرت دزد بود اما دزد خوبی بود و از دزدها دزدید.
هفت: امیدوارم رضا پرستش ناامید نشود و به راه و مرامی که اعتقاد دارد برود و زندگیاش را آن طور که دوست دارد ادامه بدهد. من که تلاشش را میستایم.
پایان پیام