پایگاه خبری گلونی، علی خضری: بابا زل زده بود توی تلویزیون. رفتم پیشش و گفتم: بابا.
گفت: هیسسس، ساکت باش ببینم این آقای هواشناسی چه میگوید.
گفتم: چه چیزی میخواهید بگوید؟ حتما میگوید که هوای فردا گاهی نیمه ابری و گاهی ابری به همراه بارش باران پراکنده و احتمال بارش برف در ارتفاعات.
نگاه تمسخر آمیزی به من انداخت و گفت: باز تو شیرین شدی؟ مگر نشنیدی که میگویند قرار است امسال النینو بشود.
گفتم: النینو؟ همان الکلاسیکو است؟ آخ جون، میشود من هم امشب دیر بخوابم و النینو ببینم؟
گفت: اگر بهجای تو دسته بیل بزرگ کرده بودم، الان دیگردر صنعت دسته بیل به خودکفایی رسیده بودیم و نیازی به وارد کردن دسته بیل نداشتیم. النینو اسم یک حالت بد هوایی است. میگویند امسال النینو میشود و هوا خیلی سرد میشود.
گفتم: آهان، پس که اینطور. یعنی سرما و یخبندانش خارجی است؟ ببینید انقدر ما نرفتیم خارج، خودشان دارند یواشکی میآیند.
گفت: خیلی خوب، تو هم با این قیافهات، فقط خارج رفتنت مانده است.
با دلخوری گفتم: مگه قیافهام چهاش است؟ همه میگویند شکل خارجیها هستم.
گفت: آره بابا؛ تو خارجی. اصلا تو النینو. ببینم مستر النینو، درس و مشق نداری؟
گفتم: بابا، حالا که النینو می خواهد حمله کند، ما نباید آماده شویم؟
گفت: چکار کنیم؟ دیوار دفاعی بچینیم؟ یا اینکه ضد النینو بخریم؟
گفتم: مگر نگفتهاند پیشگیری بهتر از درمان است؟
گفت: بله گفتهاند. اما با اینکه درست گفتی، دفعهی آخرت باشد که ضربالمثل برای من میگویی.
گفتم: چشم. پس بیایید لوازم جلوگیری از النینو را تهیه کنیم.
گفت: مثلا چی؟
گفتم: مثلا فردا که این مهمان خارجکی آمد و بارندگی و سرما زیاد شد، شما چتر میخواهید. لباس گرم میخواهید. وقتی برای خودتان که از همه مهمتر است خریدید، اگر اشکال نداشت یک بچگانهاش را هم برای من بخرید.
گفت: آهان، پس تو هم وسط این النینو بازیها، سنگ خودت را به سینه میزنی. کی اخبارشان درست بوده که این بار درست باشد؟ برو خدا روزیت را جای دیگر حواله کند.
گفتم: بابا جان، بیاید یا نیاید، من چتر ندارم. باران که بیاید، موش آبکشیده میشوم.
گفت: خوب بشو، مردم اینهمه شعر و ترانه و گلواژه برای زیرباران رفتن میگویند. آن وقت تو ناشکری میکنی؟
گفتم: بابا جان، ناشکری نمیکنم. اگر دقت کنید آنها که این داستانها را میگویند، منظورشان قدم زدن دونفره در هوای دونفره است. نه برای من که نه چتر دارم و نه لباس گرم مناسب.
با عصبانیت گفت: چشمم روشن. برای من حرفهای عشقی مشقی میزنی؟ صدبار گفتم که این فیلمها و سریالها بدرد تو نمیخورد. همهاش تقصیر مادرت است. حالا اگر خیلی دوست داری زیر باران دونفره قدم بزنی، با برادر بزرگترت قرار بگذار تا با هم از مدرسه بیایید خانه.
گفتم: نه باباجان. همین یکنفره هم از سرم زیاد است. فقط یک سوال بپرسم؟
گفت: دوتا بپرس.
گفتم: شما که ماشالا سرتان در حساب و کتاب است و سر گنج هم ننشستهاید. نخواستید برایم چتر بخرید، خوب نخرید. فقط شما که از ویزیت دکتر و وضعیت بیمه و هزینهی دارو خبر دارید، بنشینید و حساب کنید که اگر چتر بخرید ارزانتر تمام میشود یا اینکه نخرید و من زیر باران مریض شوم و مجبور شوید هزینهی درمان را بپردازید. بقول خودتان، با پا راه بروید کفش پاره میشود و با سر بروید، کلاه پاره میشود.
گفت: باز برای من ضرب المثل گفتی؟ برو سر درس و مشقت.
رفتم سمت کتاب و دفترم، جوریکه بابا بشنود میخواندم: تو فکر یک چترم. یه چتر رویایی. چتری برای من، اما تماشایی…
پایان پیام
ادامه این داستان دنبالهدار را اینجا بخوانید.