«صداوسیما باید پاسخگو باشد چرا در این اعتراضها غایب بود و باعث شد رسانههای اجتماعی میدانداری کنند و آنها باشند که از این اعتراضها مستندسازی کرده و روایت کنند و در نهایت خوراک رسانههای خارجی تأمین شود. صداوسیما چرا هرگز به میان معترضان نرفت، به آنها بیاعتنایی کرد و سخن آنها را نشنید و پخش نکرد و سبب برافروختن خشم آنها شد؟»
به گزارش پایگاه خبری گلونی، در یادداشتی در روزنامه شرق به قلم حبیبالله معظمی، پژوهشگر ارتباطات، میخوانیم: «مادربزرگ مرحومم، از سر استیصال در نصیحتناپذیری برخی افراد، این جمله را به زبان میآورد که «رحمی به خودت بکن!» مثلا جوانی که مدام نصیحتهای او را نادیده میگرفت، آخرین جملهای که از سر درماندگی خطاب به او به زبان میآورد، این بود: «به جوانیت رحم کن!» حال حکایت این روزها و سالهای ما و دلسوزان این ملک و ملت و سازمان صداوسیما است که درباره لزوم اتخاذ منش بیطرفانه و عادلانه این سازمان در رویکردها و تولیدات سیاسی و بخش خبر این سازمان چه نصیحتها و نقدها کردیم و البته گوش ناشنوایش ما را از سر استیصال به این جمله کشانده است که «صداوسیما رحمی به ملت بکن!» به رسانهها از هر نوع که نگاه میشود، در درون خود تنوع، تفاوت و گوناگونی موضوعی، شکلی، ژانری، قالبی و محتوایی دارند که در یک واحد «رسانه» ارائه میشوند. بنابراین رسانه در ذات خود کنار هم بودن، آشتیجویی، مصالحه درونی و جلوه متحد را به نمایش میگذارد. رسانهای که کینهتوزی میپروراند و کدورت میآفریند، ذاتا رسانه نیست. صداوسیما با وجود برخورداری از خیل افراد متخصص و حرفهای و آگاه به منطق رسانه به دلیل اتخاذ رویکردی ضد ارتباطی عملا به رسانهای مهجور نزد مردم تبدیل شده است.
مهجور به این معنا که حداکثر کارکرد صداوسیما جنبه سرگرمکنندگی آن است. این رسانه در حوزه «آگاهی» مردم و شکلدهی به افکار عمومی عملا عرصه را برای رسانههای خارجی و رسانههای اجتماعی وانهاده است. دولتی در ایران با رأی اکثریت مردم بر سر کار آمده و اقدام به کاری (برجام) کرده که این اقدام علاوه بر تأیید رهبر معظم انقلاب، تحقق وعده انتخاباتی رئیس منتخب این دولت است. به عبارتی برجام – هر چه هست – خواست اکثریت مردم بوده است، پس باید به نظر اکثریت احترام گذاشت که این البته با نقد تفاوت دارد و قطعا نقد هم به معنای تخریب و ایستادن و موضع گرفتن در برابر اکثریت مردم نیست؛ کاری که صداوسیما مدام انجام میدهد.
صداوسیما هیچ مدل ارتباطیای به جز ارتباطات یکسویه نمیشناسد؛ مدل منسوخ رادیو و تلویزیونهای قرن گذشته. همان مدلی که یک طرف میگوید و یک طرف دیگر باید بشنود و اجرا کند. تصور باطلی که هنوز در صداوسیما به شدت بر آن تأکید میشود. مدل ارتباطی صداوسیما مدل بطئی، ناکارآمد، تجربهشده، شکستخورده و به خصوص مخاطبگریز و راندن مخاطب به سوی رسانههای خارجی و اجتماعیای است که در پیامهای آنها میتواند مقاصد ضد ملی هم وجود داشته باشند. رسانهها امروز باید غیر از این که اطلاعات را دریافت و پخش میکنند، خوب بشنوند. چنین رسانهای، رسانهای است قائل به ارتباطات دوسویه. رسانههای امروز علاوه بر گوینده (بودن) باید شنوا هم باشند. صدای مردم را باید شنید و صدای مردم هنگامی شنیده میشود که در صداوسیما بازتاب یابد و پخش شود. چیزی که در جریان اعتراضهای اخیر به هیچ وجه در صداوسیما مشاهده نشد. تصمیمگیران رویکرد سیاسی و خبری صداوسیما مطمئن باشند در ایجاد، گسترش، برداشتها و تعبیرهای متفاوت و تند از اعتراضهای اخیر در کشور نقش داشتهاند. دلیلش غیبت صداوسیما در این اعتراضهاست. صداوسیما باید پاسخگو باشد؛ چرا در این اعتراضها غایب بود و باعث شد رسانههای اجتماعی میدانداری کنند و آنها باشند که از این اعتراضها مستندسازی کرده و روایت کنند و در نهایت خوراک رسانههای خارجی تأمین شود. صداوسیما چرا هرگز به میان معترضان نرفت، به آنها بیاعتنایی کرد و سخن آنها را نشنید و پخش نکرد و سبب برافروختن خشم آنها شد؟
بخشی از برافروختگی آن اعتراضها به بیاعتنایی صداوسیما به معترضان مربوط میشود. صداوسیما عملا به نفع راست و دروغ اطلاعات در فضای مجازی و به ضرر منافع ملی از صحنه این اعتراضها غایب شد و خود را به ناشنوایی و نابینایی زد و نه تنها صداهای اعتراض و حتی آن بخش برحق صداها را هم نشنید. صدای مردم را نشنید و اعتراضها را ندید و به رسمیت نشناخت؛ گو این که اصلا اتفاقی نیفتاده است. تلاش صداوسیما همواره بر مخاطبسازی بوده است؛ در صورتی که پیام رسانه و مشخصا صداوسیما باید انعکاس واقعیت به مخاطب باشد نه ساختن مخاطب. صداوسیما باید به این درک برسد که اگر روش مخاطبسازیاش درست بوده است، پس چرا نتایج انتخابات سالهای ٩٢ و ٩۶ باید به گونهای دیگر و خلاف تبلیغات و پروپاگاندای آن رقم بخورد. این تصور درستی نیست که صداوسیما با گزارشهایش فقط دولت را میکوبد. این سازمان در واقع با ایجاد ناامیدی نسبت به دولت و نارکاآمد نشان دادنش، کشور را به بحران میکشاند. صداوسیما بر شاخه نشسته و بن میبرد. او مخاطب و شکلدهی افکار عمومی را عملا به رسانههای خارجی و فضای مجازی سپرده است و دچار غفلت است که تصور میکند در شکلگیری افکار عمومی نقشی دارد. صداوسیما که باید به دلیل کارکرد رسانه، منشأ، محل صدور، نشر و رواج آرامش البته همراه با نقد و سازندگی باشد، عملا به منبع تخریب و به نفع یک جناح وارد عملشدن و بیاحترامی به اکثریت مبدل شده است. صداوسیما رحمی به ملت بکن! به ایران و اسلام هم.»
پایان پیام