بالاخره بیکاری تمام میشود+طنز شنیدنی
پایگاه خبری گلونی، پروین استکی: زمانی که دانشجو بودیم با هم دورهایها قرار گذاشتیم چند سال بعد از فارغالتحصیلی فلان تاریخ، فلانجا همدیگه رو ببینیم. یکی از همین تاریخهای رند و شبیه به هم! هشته هشت و پنج وارونه و نهه نه و از این طور روزا!
تاریخش رو پشت عکس فارغالتحصیلیمون که دانشگاه بهمون داده بود نوشته بودم. روزی که داشتم خرت و پرتام رو جمعوجور میکردم خیلی اتفاقی عکس رو پیدا کردم و تاریخ رو دیدم. یه سالی از قرارمون گذشته بود! در واقع یه سال دیر یاد قرارمون افتاده بودم. مطمئنم بقیه هم مثل خودم یادشون نبوده! از این جوگیربازیهای دوره دانشجویی بود فقط!
نصف آدمهایی که توی عکس بودن رو هنوز باهاشون رابطه داشتم و هرچند وقت یه باری از حال هم جویا میشدیم! داشتم فکر میکردم چقدر خوب شد که این قراره یادمون رفت! مثلاً اگه دور هم جمع میشدیم، میخواستیم بگیم چه کاره شدیم؟ کلاً از یه آبروریزی بزرگ جلوگیری شد! همین از دور بدونیم فلانی با معشوقه اون یکی ازدواج کرده، خودش بسه، کلی هم هیجانانگیزه! با این وضع و اوضاع بی در و پیکر اصلاً جایز نیست وارد معقوله کار شد!
بالاخره بیکاری تمام میشود+طنز شنیدنی
من که خودم اگه یادمم بود نمیرفتم سر قرار! با اون همه دبدبه و کبکبهی دانشجویی و جنگ و دعوا سر شاگرد اول شدن حالا خوشحال و خندان برم بگم: روزا تا ظهر میخوابم، شبها هم اینقدر لایک میکنم تا جونم بالا بیاد و خوابم ببره؟! یا مثلاً اون دوستم بیاد بگه از بیکاری افسردگی گرفته و مثل جوجه سرماخورده فقط یه پوست براش مونده؟! یا مثلاً جعفری که دستشو انداخته گردن استاد بیاد بگه از فرط بیکاری توهمی شده و همه دخترها رو پاداش شش سال درس خوندنش از جانب خدا میدونه؟! اگه استادمونم میاومد سر قرار با دیدن حال و روز دانشجوهاش، همه تزهای دکتراشو آتیش میزد و میرفت تو غار با خفاشها زندگی میکرد!!
چه کاریه خب! دوری و دوستی رو پیشه میکنیم، خیلی هم بهتره! غرورمون هم جلوی همدیگه ترک برنمیداره!
کنار عکسم یه سری کاغذ هم بود، یادش بخیر. مدرک فوقم بود! اصلاً یادم نبود فوقلیسانس دارم! با قاطعیت میتونم بگم هیچ اداره و شرکت و مکان دولتی و خصوصی و نیمهخصوصیای نیست که یه کپی از این مدرک من رو نداشته باشن! همشون هم قراره یه روز زنگم بزنن! منم که جز انتظارکشیدن کار دیگهای از دستم برنمیآد! نزدیک دو سالی هست دارم انتظار میکشم! چشام به صفحه گوشیم خشک شد! البته یه ندای درونی همش بهم میگه: بزک نمیر بهار میاد، کمبوزه با خیار میاد!!
این روایت را بشنوید :
نویسنده: پروین استکی
گویندگان: میثم کریمی، محمد شعبانپور
تهیه کننده: میثم کریمی
پخش از رادیو جوان
برنامه پینوشت
عضو اینستاگرام گلونی شوید و اخبار روز ایران و جهان را دنبال کنید.
پایان پیام