برای سیاستمداران و حتی مردم عادی باید این اصل پذیرفته شود که هیچ تغییر کوچکی، کوچک نیست، اگر به صورت روندی درآید، زیرا هر تغییر کوچکی در روند رو به رشد خود به تغییری بزرگ تبدیل خواهد شد.
به گزارش پایگاه خبری گلونی، روزنامه شهروند در سرمقاله روز چهارشنبهاش نوشت: «یک سیاستمدار یا حتی یک فرد عادی در تحلیل وضعیت جامعه یا خود چه زمانی دچار اشتباه مهلک میشود؟ به طور قطع میتوان زمانهای گوناگونی را در پاسخ به این پرسش ذکر کرد ولی یکی از شایعترین موارد هنگامی است که «کوچک» را کماهمیت میبینند؟ برای سیاستمداران و حتی مردم عادی باید این اصل پذیرفته شود که هیچ تغییر کوچکی، کوچک نیست، اگر به صورت روندی درآید، زیرا هر تغییر کوچکی در روند روبهرشد خود به تغییری بزرگ تبدیل خواهد شد. در ابتدا ممکن است اتفاق یا تغییر، کوچک و کماهمیت باشد ولی فرآیند و روند آن بسیار بزرگ و خطرناک است. در ریاضیات قاعدهای داریم که حاصلضرب بینهایت در عدد صفر مساوی صفر نمیشود. در حالی که حاصل ضرب هر عدد دیگری با صفر برابر صفر میشود ولی هنگامی که عدد دیگر به سمت بینهایت میل میکند، نتیجه صفر نخواهد بود، بلکه یک عدد است. بنابراین بینهایت صفر، صفر نیست. در جامعه نیز همین قاعده حاکم است؛ بینهایت تغییرات کوچک و بسیار کوچک کوچک نیستند، بلکه یک رقم قابل توجه هستند. تاکنون این مثال گفته شده که اگر در یک حوض پر از آب زلال روزانه یک قطره مایع قرمزرنگ بریزیم، تغییر رنگ استخر در حد صفر است ولی این مهم نیست؛ مهم این است که روزانه چنین اقدامی را تکرار میکنیم. بنابراین طبیعی است حوض که در آغاز پر از آب زلال و شفاف است، پس از ۴٠ سال به یک حوض پر از مایعی به رنگ قرمز تبدیل شده است. مدیری که اضافه شدن هر قطره از این مایع قرمزرنگ را چیز مهمی نمیداند و به درستی هم هر قطره چیز مهمی نیست، ولی این مدیر به دلیل ندیدن فرآیند اضافهکردن روزانه قطرات قرمزرنگ شایسته شماتت است، چون اگر چه نتیجه هر اقدام «کوچک» است، ولی فرآیند مذکور اساسی و مهم است.
واقعیت این است که وضعیت امروز جامعه ایران محصول کوچک شمردن چنین رخدادهایی است؛ رخدادهایی که در لحظه رخ دادن کوچک و قابل صرف نظر کردن بودند، حتی میتوانست مورد تمسخر و استهزا قرار گیرد ولی چون بروز این رخدادها به صورت تصادفی و اتفاقی نبود، بلکه محصول یک فرآیند قابل مشاهده بود، کمتر مورد توجه افراد و مسئولان قرار گرفت. به ویژه آن که مقاطعی نیز پیش آمد که با رخدادهای ناخواسته قدری از بار منفی این فرآیندها کاسته میشد؛ مثل انتخابات که به طور معمول و تا حدی از احساس بار منفی اوضاع کم میکرد.
این رفتار در تمام حوزههای مدیریت کشور دیده میشود. در حوزه اجتماعی توجه نکردیم که افزایش اعدامها تحت هر عنوان که باشد (چه حوزه سیاست و اقدامات براندازی و تروریستی و چه مواد مخدر و یا جرایم خصوصی مثل قتل و تجاوز و…) در ابتدا به ظاهر مشکلی ایجاد نمیکند؛ چون یک یا چند نفر مصداق این حکم هستند و نزدیکان آنها بیش از چند ۱۰ نفر نخواهند شد و حتی اگر کینهای به دل بگیرند، نیز در برابر دهها میلیون نفر جمعیت عدد زیادی نیست ولی هنگامی که این رفتار در بلندمدت و برای ۴ دهه رخ داد به یک باره مواجه با جمعیت بزرگی میشویم که هر کدام به دلیلی یکی از نزدیکانشان اعدام شده است.
در زمینه رسانه و سیاست خبری نیز همین وضع حاکم است. ابتدا یک خبر مشخص را بنا به ملاحظاتی منتشر نمیکنند یا حتی وارونه جلوه میدهند. خوب شاید یک خبر خاص مهم نباشد و افراد زیادی از واقعیت آن مطلع نباشند و به دلیل این دروغ و قلب واقعیت به رسانه بدبین نشوند، ولی هنگامی که این کار پیاپی انجام میشود، یکباره چشم باز میکنیم و میبینیم نزدیکان خودمان هم به اخبار و تحلیل ما اعتمادی ندارند، حتی راستهای آن را هم دروغ میپندارند!
در حوزه اقتصاد نیز وضع به همین ترتیب است. هنگامی که در یک سال وضع اشتغال بهبود نیافت، هیچ سوالی نمیکنیم، به این امید که بعدا درست خواهد شد ولی سال بعد هم با همین مسأله مواجه هستیم، بعد کمکم موضوع را کوچک میبینیم، در حالی که از ابتدا هم کوچک نبود. بعد چشم باز میکنیم میبینیم که ۵میلیون شغل باید در سالهای ١٣٨۴ تا ١٣٩٢ ایجاد میشد، دریغ از ایجاد ٢درصد آن! بعد دقت نمیکنیم که تمام بدبختیهای بیکاری، فقر و فلاکت موجود متأثر از همان سیاستهای نابخردانه اقتصادی در سالهای ١٣٨۴ تا ١٣٩٢ است. حالا عزا میگیریم که با این لشکر بیکاران و فقرا چه خاکی به سر خود بریزیم؟
در بودجهریزی نیز همین سیاست را پیش گرفتهایم. سال اول یک رقم به بودجه نهادی خاص با مأموریتی تعریف نشده اختصاص داده میشود که هیچ خدمتی برای جامعه نمیکند، ولی رقم آن چندان زیاد و چشمگیر نیست. سال بعد نیز همین افزایش را شاهدیم، بعد از ٢٠ یا ٣٠سال میبینیم بخش مهمی از بودجه در مسیرهای بیهوده صرف این نوع نهادها میشود و به جای آن بخشهای نیازمند جامعه فاقد بودجه کافی هستند. درباره آب از همه بدتر عمل کردهایم، هر کس میگوید اگر فلان مقدار آب را از زمین بیشتر بردارد، چه اتفاقی رخ میدهد؟ هیچ؛ چون آن مقدار خیلی اندک است ولی هنگامی که این برداشت آب از سوی میلیونها مصرفکننده یا در طول دهها سال رخ میدهد، با بحران بیآبی مواجه میشویم. کافی است مثالی از سیفون بزنیم تا وضع سیاست ما روشن شود. اگر هر سیفون فقط یک لیتر کمتر آب مصرف کند، یعنی یک سنگ یک لیتری داخل آن بیندازیم و اگر حداقل در تهران روزانه ١٠میلیون بار سیفون کشیده شود، به اندازه یک میلیون لیتر صرفهجویی روزانه در آب است که مصرف یک شهر متوسط است ولی ظاهرا سیفون هم نمیتواند ذهنیت ما را نسبت به عینیت اصلاح کند.»
پایان پیام