رمان «چشمهایش» نوشته بزرگ علوی، یکی از داستانهای خوب فارسی است که به حق در کنار بوف کور و تنگسیر و شازده احتجاب قرار میگیرد.
پایگاه خبری گلونی؛ سمیه باقری حسنکیاده: چشمهایش اثر بزرگ علوی در سال ۱۳۵۷ منتشر شد. بزرگ علوی در این رمان قطعات پراکنده یک ماجرا را کنار هم گذاشته و از آن طرحی کلی آفریده است که بر حدس و گمان تکیه دارد این شیوه بیشتر در ادبیات پلیسی معمول است.
این کتاب از آثار معدود زبان فارسی است که در مرکز آن یک زن با تمام عواطف و ارتعاشات روانی و ذهنی قرار گرفته است.
از همان سطر آغازین رمان نویسنده سعی دارد ما را با فضای سیاسی زمان خود آشنا سازد و به خواننده بفهماند که با رمانی با زمینه های سیاسی طرف است.
علوی در این کتاب سعی دارد اهمیت فعالیت اقشار مختلف جامعه را نشان دهد و تداعی گر این جمله افلاطون باشد که می گوید: آنها که فکر میکنند داناتر از آن هستند که در سیاست دخالت کنند، مجبورند تا سلطه احمقها را بپذیرند.
اما در این میان نکته ای وجود دارد که این کتاب را از جلگه کتب سیاسی و تحلیلی خارج می کند و در سطح یک رمان رمانتیک نگه میدارد و آن بیطرف نبودن آشکار نویسنده است.
داستان کتاب چشمهایش
این کتاب روایت یکی از دوستداران نقاش معروفی به نام ماکان است که به دنبال راز مرگ مشکوک استاد در تبعید است. در خلال داستان آقای ناظم همان دوستدار استاد حدس میزند که راز مرگ استاد در یکی از تابلوهای ایشان که به خط خود استاد چشمهایش نامیده شده و در شخصیت مدل این اثر نهفته است.
پس از آن سعی میکند با پیدا کردن زنِ به تصویر کشیده شده در تابلو به این راز دست پیدا کند و برای این کار ناظم مدرسه نقاشیای میشود که آثار ماکان در آن به نمایش در آمده است. در ادامه با پیدا شدن فرنگیس پرده از راز مرگ ماکان برداشته میشود.
عدهای معتقدند شخصیت استاد ماکان در داستانِ رمان چشمهایش الهام پذیرفته از شخصیت کمالالملک یا تقی ارانی (از اعضای گروه ۵۳ نفر و مؤسس حزب توده در ایران) است.
جریانات سیاسی مطرح شده در کتاب منطبق با واقعیات آن زمان میباشد. توصیفات بزرگ علوی در این کتاب بسیار ظریف و تأثیرگذار هستند و این موضوع بر جذابیت کتاب میافزاید. علیرغم پسزمینه سیاسی کتاب، عشق را میتوان هسته اصلی آن دانست.
تکههایی از کتاب
- تو و امثال تو نمیتوانید این دستگاه را به هم بزنید. مگر این دستگاه به روی پای خودش ایستاده که شماها بتوانید واژگونش کنید؟
- آنهایی که نگهش میدارند، از قایم موشک بازیهای شما هراسی ندارند. این دیو احتیاج به قربانیهای زیاد دارد. اما من کسی را مرد میدان نمیبینم. میترسم عوض اینکه او را ضعیفتر کنید، از خونخواری پروارتر بشود و بیپروا به شما بتازد…
- درباره گذشته قضاوت کردن کار آسانی است. اما وقتی خودتان در جریان طوفان میافتید و سیل غران زندگی شما را از صخرهای در دهان امواج مخوف پرتاب میکند، آنجا اگر توانستید همت به خرج دهید، آنجا اگر ایستادگی کردید، اگر از خطر واهمهای به خود راه ندادید، بله، آن وقت در دوران آرامش، لذت هستی را میچشید.
- برای بالا رفتن از نردبان بلند هنر، سر نترس و پشتکار لازم بود که من در خود سراغ نداشتم. نمیتوانستم ساعتها، ماهها، سالها بنشینم و سر چیزی که مایل بودم با رنگ و خط به صورت انسان فهم درآورم، کار کنم. این حوصله به من داده نشده بود. من همیشه راه سهلتر را انتخاب میکردم. دیگران با ثبات بودند و من این را میفهمیدم. به خودم صدمه میرساندم، کار هم میکردم، اما بالاخره نا تمام میماند. تفریح و سرگرمی بر من غلبه داشت و مرا به عالم دمدمی میانداخت.
- هیچوقت کاری را که دیگران میتوانند برای تو انجام بدهند، خودت دنبال نکن. کارهای بزرگتری هست که از دست ما برمیآید.
پایان پیام