دیگو آرماندو مارادونا در کتاب من، دیگو مارادونا، از فقر و نداریاش تا شکوه و عظمتاش میگوید. یک اسطوره رک و صریح از لحظات زندگی افسانهای خود میگوید.
دیگو مارادونا درگذشت و جهان فوتبال را ماتمزده کرد
پایگاه خبری گلونی؛ سمیه باقری حسنکیاده: دیگو آرماندو مارادونا نیازی به معرفی ندارد. پسر فقیری که در محله آلونک نشینهای بوینس آیرس زندگی میکرد و نبوغ ذاتی او با یک توپ او را به رفیعترین جایگاهها در دنیای فوتبال رساند.
مارادونا هرگز به این شکل حکایت زندگیش را بازگو نکرده است. او در کتاب من، دیگو مارادونا، از فقر و نداریاش تا شکوه و عظمتاش میگوید. یک اسطوره رک و صریح از لحظات زندگی افسانهای خود میگوید.
این کتاب زندگینامه خودنوشت دیگو آرماندو مارادونا، فوتبالیست آرژانتینی است، از شروع بازی تا خداحافظی با فوتبال به همراه پیامی از وی و عکسهایی از زندگی خصوصیاش.
مهمترین عناوین و اختیارات این فوتبالیست پرآوازه آرژانتینی از سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۹ میلادی را نیز در این خودنوشت خواهید خواند.
بخشی از کتاب من، دیگو مارادونا
Argentina legend Diego Maradona has died at age 60. pic.twitter.com/BeRSiw18II
— پایگاه خبری گلونی (@golvaninews) November 25, 2020
آیا شما می دانید من از کجا آمدهام؟ میدانید قصه زندگی من شروعش از کجا بوده؟ من علاقه شدیدی به بازی با توپ داشتم اما اوایل خود من هم از این همه علاقه باخبر نبودم.
حتی فکرش را هم نمیکردم. بازی فوتبال را از پست دفاع شروع کردم اما همیشه بازی به عنـوان لیبرو بـرایم چیز دیگری بود.
امـا افسوس که پـزشکها بازی بـا توپ را برایم قدغن کردهاند چون نگرانند که با این کار قلبم از کار بیفتد.
وقتی که داخل زمین بازی به عنوانی لیبرو هستی انگار که از بالا داری تمام زمین را میبینی و همه چیز را تحت کنترل خود داری و میتوانی تصمیم بگیری که در هر لحظه به کدام سمت زمین حرکت کنی و این احساس را داری که حاکم مطلق زمین هستی.
اما آن زمانها که تازه فوتبال را شروع کرده بودم «لیبرو»ای در کار نبود و مهم این بود که پشت سر توپ بدوی و در حین بازی آن را در اختیار داشته باشی.
بازی با توپ تنها چیزی بود که مرا آرام میکرد و البته احساس عجیب مرا. اگر یک توپ به من بدهید میبینید که اشتیاق بازی و تفریح با توپ را هنوز با تمام وجودم دوست دارم.
فقط کافیه که یک توپ در اختیارم بگذارین و اجازه بدین که چیزی رو که بلدم اجرا کنم حالا مهم نیست که کجا دارم بازی می کنم، اون موقع فقط حواسم به توپ جمع است.
اما مردم وجودشون خیلی مهمه ، این مردم هستند که به شما انگیزه تمرین و بازی میدن. اما مردم داخل زمین بازی نیستند یعنی همانجایی که یک بازیکن فوتبال از بازی با توپ لذت میبره.
زیر نور آفتاب من و دوستم تا ساعت ۷ غروب خودمان را هلاک میکردیم در حول و حوش همان ساعت، بازی رو مدتی نگه می داشتیم و از یکی از همسایه ها آب میخواستم و به همان شکل در تاریکی به بازی ادامه میدادیم.
هنوز هم از اونجا صداهایی رو می شنوم که به من میگن: این زمین برای بازی به حد کافی روشن نیست. بله من در تاریکی بازی می کردم…
بخوانید و لذت ببرید.
پایان پیام