رمان کسی که دوستش میداشتم، نخستین رمان آنا گاوالدا نویسنده زن فرانسوی است که در سال ۲۰۰۲ در فرانسه منتشر شده است.
پایگاه خبری گلونی؛ سمیه باقری حسنکیاده: این حکایت چاپ ترجمههای موازی از یک رمان از سوی انتشارات مختلف، از آن حکایتهایی است که به شدت کتابخوان جماعت را آزار میدهد.
به دنبال کتاب من او را دوست داشتم از آنا گاوالدا میگشتم. تصاویری که از این کتاب در اینترنت دیده بودم با جلد روشن بود و با ترجمه مینا آذری یا الهام دارچینیان یا ناهید فروغان.
در نهایت آنچه خریدم کتابی است با جلدی تیره و تصویر برج ایفل در تاریکی شب و با نام کسی که دوستش میداشتم ترجمه فرمهر امیردوست. بگذریم!
رمان کسی که دوستش میداشتم، نخستین رمان آنا گاوالدا نویسنده زن فرانسوی است که در سال ۲۰۰۲ در فرانسه منتشر شده است.
گاوالدا خود درباره این رمان میگوید: «من این کتاب را دوست دارم و نسبت به آن احساس غرور میکنم.»
او نویسندهای است که بیشتر داستانهایش از یک برهم خوردگی نظم طبیعی زندگی شروع میشود.
روال طبیعی زندگی که کمتر فکر تغییرش را داریم و گاهی باورمان نمیشود این اتفاق برای ما افتاده باشد.
داستان رمان کسی که دوستش میداشتم
این کتاب گفتگویی است طولانی بین کلوئه و پدرشوهرش. این داستان به ظاهر ساده است اما پیچیدگیهای خاص خودش را دارد.
کلوئه زن جوانی است که عاشقانه همسرش «آدرین» را دوست دارد. آن دو زندگی خوبی دارند ولی بعد از سالها شوهرش چمدان می بندد و به همسرش میگوید که معشوقهای دیگر دارد و میخواهد آنها را ترک کند.
کلوئه نیز همراه دو دختر بچه کوچکش پاریس را ترک میکند و به خانه مادر و پدر آدرین میرود.
کلوئه ترک شده است و پدرش شوهرش معتقد است که این اتفاق دردناکی است ولی اتفاق بدی نیست.
او معتقد است که لیاقت او خیلی بیشتر از زندگی با کسی است که او را دوست نداشته است.
زندگی با کسی که با وجود او یک نفر را برای عشق ورزیدن انتخاب کرده است. که اگر او بماند دلیلی جز ترحم نداشته است.
او معتقد است که پسرش انسان خوبی نیست ولی کار درستی کرده است.
در پست بودن خیانت همسران پس از ازدواج شکی نیست ولی رمان من او را دوست داشتم از آن گذر می کند.
این مسئله دیگر برای او جای سوال ندارد. چیزی که در این رمان مطرح میشود این است که آیا کسی که خیانت کرده است باید برود یا بماند.
به عبارتی سوال فلسفیای که در فیلم درباره الی مطرح میشود. اینکه آیا یک پایان تلخ به واقع بهتر از یک تلخی بی پایان است؟
تکههایی از کتاب
- باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آنقدر که اشکها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.
- چهقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
- شهامت از آن آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه میکنند و روشن و صریح این عبارت را به خودشان می گویند، فقط به خودشان: آیا من حق اشتباه کردن دارم؟ فقط همین چند واژه.
شهامت نگاه کردن به زندگی خود از روبهرو. و هیچ هماهنگی و سازگاری در آن ندیدن. شهامت همه چیز را شکستن، همه چیز را زیر و رو کردن.
به خاطر خودخواهی؟ خودخواهی محض؟ البته که نه، نه به خاطر خودخواهی. پس چه؟ غریزه بقا؟ میل به زنده ماندن؟ روشن بینی؟ ترس از مرگ؟
شهامت با خود روبهرو شدن. دست کم یک بار در زندگی. روبهرو با خود. تنها خود. همین.
حق اشتباه ترکیب بسیار کوچکی از واژهها است، بخش کوچکی از یک جمله، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد؟
چه کسی جز خودت؟
کتاب بخوانیم.
پایان پیام