پایگاه خبری گلونی؛ سمیه باقری حسنکیاده: ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ روز تلخ سینمای ایران بود. وقتی سینما رکس آبادان با تماشاچیانش سوخت خیلیها رفتن به سینما را تحریم کردند تا در آستانه انقلاب علیه یکی از بزرگترین جنایات تاریخ در عرصه فرهنگ، اعتراضی مدنی انجام داده باشند.
سینما رکس که سوخت، شش ماه بعد که انقلاب شد، سینماهای آبادان، قلب نفتی ایران و شهر سینماها که آن سالها بعد از تهران بیشترین سینما را داشت، یواش یواش تعطیل شدند.
سکانس پایانی سینما رکس آبادان
سینما رکس در شهر آبادان موقعیتی ویژه داشت. بسیاری از فیلمهایی که آن زمان در تهران به نمایش درمیآمد، همزمان در آبادان روی پرده میرفت.
در آن زمان مسعود کیمیایی فیلمی به نام گوزنها را روی پرده سینماها برده بود و قرار بود این فیلم شامگاه ۲۸ مرداد ۵۷ در سینما رکس آبادان به نمایش درآید.
آن شب، ۶۰۰ نفری که برای دیدن گوزنها به سینما آمده بودند نمیدانستند که پیمانه عمرشان را با آتش پر کردهاند.
در میانه تماشای فیلم، یکباره شعلههای آتش فوران کرد و همه را به کام خود گرفت.
هر کس سعی میکرد خود را نجات دهد. اما سیمرغ هم که باشی و پر پرواز هم که داشته باشی از میان آتشی که در چهار دیواری ظلم به جانت افتاده باشد نمیتوانی رها شوی.
درهای خروجی سینما قفل شده بودند و پنجرهها نیز باز نمیشدند. مردم هر چه تلاش کردند فایدهای نداشت.
خبری از ماموران آتشنشانی هم نبود، رهگذران که شاهد این آتش سوزی بودند پلیس و آتشنشانی را خبر کردند و خود به اطفای حریق پرداختند اما کاری از دست آنها بر نمیآمد.
با آمدن آتشنشانها به محل حادثه عملیات اطفای حریق آغاز نشد چون شیر آب واقع در ۶۰ متری سینما شکسته بود و قابل استفاده نبود.
شیر آب موجود در خیابان زند هم که به فاصله ۱۶۰ متری سینما قرار داشت به دلیل اینکه موزاییکها شکسته بود قابل دسترس نبود.
عاقبت با تاخیر ۱۵ دقیقهای از طریق تانکر ۴ هزار لیتری خودروی آتش نشانی شرکت نفت آب تهیه و اطفای حریق شروع شد.
اما دیگر خیلی دیر شده بود و ۳۰۶ نفر در میان شعلههای آتش سوخته بودند.
در پی این حادثه نجات یافتگان گفتند که هنگام آتشسوزی تمام درهای خروجی و اضطراری سینما قفل بوده است و آنها توانستهاند با شکستن یکی از درهای اضطراری به پشت بام سینما بروند و از آنجا فرار کنند.
وقتی ضرابی دادستان وقت آبادان از ماجرا با خبر شد حادثه را تلفنی به وزیر وقت دادگستری خبر داد.
با حضور دادستان و دیگر مسوولان شهر در محل حادثه بررسی ماجرا شروع شد. مسوولان شهر میگفتند اجساد را یکدفعه دفن کنند اما دادستان با این کار مخالفت کرد.
عاقبت قرار شد اجساد به گورستان شهر منتقل شوند تا روز بعد پس از آن که از سوی خانوادههایشان شناسایی شدند در گورستان دفن شوند.
روز بعد دادستان به همراه بازپرس پرونده و پزشک قانونی برای صدور جواز دفن در گورستان حاضر شدند.
از میان ۳۰۶ جسد سوخته، هویت ۱۰۶ نفر از آنها شناسایی و در گورستان شهر دفن شدند.
۸۰ نفر نیز به زادگاهشان منتقل و به خاک سپرده شدند. در این راستا هویت ۱۲۰ قربانی فاش نشد و در همان گورستان شهر کنار یکدیگر بهطور دستهجمعی دفن شدند.
چه کسی کبریت را کشید؟
فوران خشم به دور جدیدی از ناآرامیها منجر شد. ده هزار نفر گریهکنان و نعرهزنان آمده بودند تا برای مردگان سوگواری کنند؛ عزاداری که بدل به انتقامجویی شد.
سوگواران در خیابانها بر ضد شاه شعار سر میدادند، شیشهها را میشکستند و آتش برپا میکردند.
نیروهای امنیتی برای بازگرداندن نظم اقدام به شلیک هوایی کردند.
با ادامه ناآرامیها سفارت ایالات متحده به شهروندان خود هشدار داد تا در حد ممکن، در ایران کمترین حضور را داشته باشند.
پلیس شش متهم را بازداشت کرد. یکی از آنها صاحب سینما رکس بود.
اتهامش سهلانگاری در دستور به کارکنانش برای قفل کردن ورودیهای سینما برای ممانعت از داخل شدن تروریستها بود.
اما اپوزیسیون خارج از ایران، ساواک را به بر پا کردن آتشسوزی برای تحریک افکار عمومی علیه گروههای مخالف متهم کرد.
سرتیپ رزمی رییس شهربانی وقت آبادان اعلام کرد عامل آتشسوزی که به عراق فرار کرده است را گرفتهاند و به ایران بازگرداندهاند.
جوانی به نام عبدالرضا آشور که گفته میشد از مرزنشینان عرب است که در راه آهن خرمشهر کار میکرد و در آن روزها در عراق بود.
او بلافاصله به زندان آبادان منتقل شد. دستگیری آشور و نادری رییس سینما و چند نفر از ماموران آتشنشانی آبادان نتوانست آتش خشم مردم داغدار را بنشاند.
سینما رکس آبادان سیامین سینمایی بود که طی یک ماه پیش از این حادثه در ایران به آتش کشیده شده بود و رد پای یک گروه در این آتشسوزیهای زنجیرهای به چشم میخورد.
دادگاه عاملان آتش سوزی سینما رکس
چند روز بعد از این اتفاق یعنی در چهارم شهریور به دنبال آتشسوزی دیگری که بازار صفای جمشیدآباد را سوزاند، نام دیگری مطرح شد که بعدها به اعتراف خودش به عنوان عامل اصلی آتش زدن سینما به دار آویخته شد.
«حسین تکبعلیزاده» مردی که گفتههای ضد و نقیضش نقاط تاریک این حادثه را تیرهتر کرده است.
تکبعلیزاده بعدها در دادگاه اعتراف میکند که بعد از آتش زدن سینما تا هفتم شهدا در آبادان میماند و بعد به اصفهان میرود.
او یک بار دستگیر اما موفق به فرار از زندان شد و در چهارم دی ماه ۵۷ بار دیگر دستگیر میشود. او در اعترافاتش گفته: «در خانه نشسته بودم که ماموران آمدند و من را دستگیر کردند و به زندان انداختند.» او در زندان بود که انقلاب به پیروزی میرسد و ۲۳ بهمن از زندان آزاد میشود.
این وقتی است که مردم آبادان از دولت موقت و انقلابی میخواهند که قاتل فرزندانشان را به سزای عملش برساند و به همین دلیل روزنامهها عکس او را به عنوان قاتل فراری منتشر میکنند.
تکبعلیزاده در اعترافاتش گفته هر روزنامهای را که باز میکرده نامش را به عنوان جنایتکار ساواک میدیده است: «در آبادان به خانه آقای رشیدیان، نماینده مجلس اول شورای اسلامی، پناه بردم.»
رشیدیان به گفته خودش از او میخواهد که در خانه مادرش مخفی شود تا چارهای بیاندیشند.
حسین تکبعلیزاده از دستگیری مجدد تا اعدام در زندان آبادان ماند.
کبعلیزاده در این دادگاه بعد از شرحی از ترک اعتیاد و آشناییاش با برادران بذرکار درباره چگونگی آتش زدن سینما گفت که بعد از ترک مجدد اعتیاد چند کتاب دکتر شریعتی تهیه میکند و به آبادان باز میگردد و در اینجاست که فرج را میبیند.
«رفتم خانه و بچهها آمدند و گفتند میخواهیم یک سینما را آتش بزنیم. چهار شیشه کوچک تهیه شد تا تینر در آن ریختیم و به سینما سهیلا رفتیم. در سینما شیشهها را از سالن انتظار روی زمین انداختیم و بعد کبریت زدم. اما آتش نگرفت… برای اینکه تینر فوری بود و خشک شد و اثر نکرد».
به گفته تکبعلیزاده قرار شد فردا شب به سینمای دیگری بروند. اما سر خیابان فرج با یک سری شیشه تازه میآید.
او در ادامه از شرح آتشسوزی میگوید: «پس از یک ربع ساعت فرج گفت میروم دستشویی و رفت.
فرج بعد از ده دقیقه برگشت و نیمههای فیلم بود که فرج به آرامی گفت برویم. بعد بلند شدیم و رفتیم داخل سالن انتظار…
همه با هم رفتیم وقتی رسیدیم صحبتی از کجا ریختن تینرها شده بود. آنجا ایستادیم. هیچ کس داخل سالن نبود و بوفه تعطیل شده بود. فرج شیشه را در آورد و گفت: شما جلوی بوفه بریزید. و خودش با عبدالله رفت.»
بعد از آنکه مواد در همه جا پخش شد ظاهرا به اعتراف خود تکبعلیزاده کبریت را او کشید و آتش یک باره شعله گرفت.
اما این مواد برخلاف مواد سر شب به نظر تینر نمیآمد چرا که به گفته خود تکبعلیزاده که تنها بازماندۀ آن جمع است به سرعت آتش دور تا دور سالن را محاصره کرد و به سالن سینما کشیده شد.
فرج بذرکار شاید تنها کسی بود که میتوانست بگوید در یک ساعتی که تصمیم دوباره برای آتش زدن سینما گرفته شد چه گذشت و آن مواد چه بود که آن طور سینمای ۹۰۰ نفری رکس را آتش زد.
بذرکار کسی بود که در این حادثه گم شد و حتی جنازهاش نیز پیدا نشد.
حسین تکبعلیزاده پنجشنبه ۱۳ شهریور ماه ۵۹ به همراه سروان منوچهر بهمنی، علی نادری مدیر سینما رکس، اسفندیار رمضانی مدیر داخلی سینما، سرهنگ سیاووش امینی آل آقا رییس سابق اطلاعات شهربانی آبادان و فرجالله مجتهدی به دار آویخته شد و داستان آتش زدن سینما رکس در آتش جنگی تحمیلی و دردهای بعدی آبادان گم شد.
اما به نظر میرسد که این داستان هنوز به پایان نرسیده است و تاریخ باید درباره این حادثه تلخ قضاوت کند. تاریخی که انگار هنوز زمانش نرسیده است؛ جملهای که تکبعلیزاده در دادگاه اعتراف کرد.
پایان پیام