امروز که عکس مجسمه دکتر شریعتی در دانشگاه ساری را که دیدم و جریان حذف کراوات دکتر شریعتی را، بیاختیار یاد چیزهایی افتادم که با سر در حال سقوطاند و راه حل مسئولان فرهنگی برای جلوگیری از این سقوط چیزی نیست جز حذف کراوات مجسمهها.
پایگاه خبری گلونی، سمیه باقری حسنکیاده: شهریور ۸۵ که کارمند یک بانک خصوصی پر دبدبه و کبکبه شدم، یک سالی بود که یک پدیده در این سرزمین با رایهای ما بر کرسی تصمیم گیری نشسته بود.
خاطرات همکاران قدیمیتر، حکایت از آغازی پرشور از بانک داشت و روندی رو به رشد.
حکایت روزهایی که کراوات میزدند و به قول خودشان خوشتیپ و با اعتماد به نفس بیشتر سر کار حاضر میشدند؛ روزهایی که افتخار میکردند به سیستمی که در آن کار میکنند.
اما ظهور پدیدهها در سرزمین ما همیشه همراه با نتایج مثبتی نبوده و نیست.
سودهای بانکی آرام آرام کمتر میشد و مشتریها روز به روز ناراضیتر. اقتصاد با سر در حال سقوط بود و راه حل سیستم کراوات نزدن همکاران ما.
خیلیها کمر همت بسته بودند تا امیدهای ما را بگیرند و راه حل سیستم لباس فرم پوشیدن همکاران بود حتی وقتی در شعبه نبودند.
امروز که عکس مجسمه دکتر شریعتی در دانشگاه ساری را دیدم و جریان حذف کراوات دکتر شریعتی را، بیاختیار یاد چیزهایی افتادم که با سر در حال سقوطاند و راه حل مسئولان فرهنگی برای جلوگیری از این سقوط چیزی نیست جز حذف کراوات مجسمهها.
فرهنگ در حال سقوط ما که منجر به این میشود که پیرمردی نابینا ترازویش را با زنجیر ببندد، اقتصاد در حال مرگ ما که آینده کارگران شرکت زمزم را با جعبههای نوشابه گره زده است، فقری که برای سیر کردن شکم اعضای یک خانواده منجر به دزدی یک قابلمه غذا در آبادان میشود و دلاری که با بالا و پایین کردنش ضربان قلب جوانان یک سرزمین را بالا و پایین میکنند، با حذف کراوات آدمها و مجسمهها درست نمیشود.
کاش خودمان را درست کنیم و مغزهای کوچک زنگ زده را از کرسیهای مدیریت این سرزمین پایین بکشیم.
پایان پیام