در قسمت سوم معرفی کتاب انسان خردمند نویسنده به این موضوع میپردازد که هفتاد هزار سال پیش گونه انسان همچون آوارهای دور افتاده از تمدن در علفزارهای آفریقا تنها و بی هیچ ابزار پیشرفتهای زندگی میکرد تا اینکه تحت تاثیر انقلاب های تاریخی قرار گرفت.
پایگاه خبری گلونی، سمیه باقری حسنکیاده: هفتاد هزار سال پیش گونه انسان خردمند همچون آوارهای دور افتاده از تمدن در علفزارهای آفریقا تنها و بی هیچ ابزار پیشرفتهای زندگی میکرد.
اما همین انسان مهجور امروزه میتواند بر جهان حکمرانی کند.
چگونه این موجود «بی اهمیت» که از راه خوردن حشرات و پسمانده لاشههای شکار شده گوشتخواران بزرگ روزگار میگذراند، توانست فرمانروای عالم شود و ادعای خدایی کند؟
هراری معتقد است که وجه تمایز ما و دیگر موجودات در سطحی فردی نیست.
در سطح فردی ما به طرز شرمآوری شبیه به موجودات نخستی دیگر همچون شامپانزهها و بابونها هستیم.
البته با این توضیح که احتمالا دیگر نخستیها برای بقا بهتر عمل میکنند و از ما برترند.
در سطح جمعی، میلیونها انسان خردمند میتوانند با یکدیگر مشارکت کنند، ولی گروهی بیش از صد و پنجاه نفر از نخستیها، دیر یا زود منشعب میشوند.
مشارکت بیش از این تعداد، در زنبورها و مورچه ها یافت می شود. اما این مشارکت به طرز انعطاف ناپذیر و خشکی بروز میکند.
چرا «مورچه ها از بقایای غذای ما تغذیه میکنند و شامپانزهها در باغ وحشها و در آزمایشگاههای تحقیقاتی محبوساند.» و ما بر آنها و جهان حکومت میکنیم؟
تفاوت ما با دیگر موجودات در چیست که سبب چنین تحولات شگرف و معجزهواری شده است؟
بررسی تاثیر انقلاب های تاریخی بر زندگی انسان خردمند:
دکتر هراری در این کتاب سیر تحول زیستی و فکری انسان را به چهار بخش تقسیم کرده است که در بر گیرنده انقلاب های تاریخی نیز هست:
انقلاب شناختی که حدود ۷۰ هزار سال پیش رخ داد و انسان خود و پیرامونش را شناخت (صفحات ۲۱ تا ۲۳۰).
انقلاب کشاورزی که بین ۸۵۰۰ تا ۹۵۰۰ سال پیش از میلاد رخ داد و انسان را یکجانشین کرد (صفحه ۱۱۹ تا ۱۹۷).
دوره وحدت بشر، که نشان میدهد که چطور به تدریج سازمانهای سیاسی تحکیم پیدا کردند و به سمت یک امپراتوری جهانی حرکت کردند (صفحات ۲۳۱ تا ۳۴۲).
و در نهایت در مورد انقلاب علمی میگوید و اینکه چطور این تحول باعث شد که انسانها با نابودی بقیه گونهها خود را به سلطهگران این دنیا بدل کردند (صفحات ۳۴۳ تا ۵۴۰).
او در بخش انتهایی کتاب و گذر از انقلاب های تاریخی موضوع خدایی انسان را مطرح میکند و میافزاید که با اینکه انسان کارهای شگفتانگیزی انجام داده است اما همچنان ناخشنود و ناراضی است و نمیداند که با این قدرتی که داره باید چطور رفتار کند.
او در جایی میگوید:
«ما از هر زمان دیگر قدرتمندتریم…خدایان خود ساختهای هستیم که به هیچکس پاسخگو نیست… و به دنبال چیزی جز آسایش و شادی خود نیستیم و تازه هرگز هم به رضایت خاطر نمیرسیم.
آیا چیزی خطرناکتر از خدایانِ ناخشنود و ولنگار که نمیدانند چه میخواهند وجود دارد؟»
و باز میگوید:
«آیا اکنون خوشبختتریم؟ آیا از ثروتی که بشر در طی پنج قرن اخیر به دست آورده است میتواند به خرسندی جدیدی تعبیر شود؟
آیا کشف منابع بیپایان انرژی ذخایر بیپایانی از نعمتها را به روی ما گشوده است؟
عقبتر برویم و ببینیم آیا هفتاد و چند هزاره پرآشوب پس از انقلاب شناختی دنیا را مکان بهتری برای زندگی کرده است؟
آیا مرحوم نیل آرمسترانگ که جای پایش بر کره عاری از باد ما سالم مانده است، از شکارگر – خوارکجوی بینام و نشانی که ۳۰هزار سال قبل اثر دستش را بر روی دیواری در غار شووه باقی گذاشت سعادتمندتر بود؟
اگر نبود پس فایده به وجود آمدن کشاورزی و شهرها و خط و سکه و امپراتوریها و علم و صنعت چه بود؟ (انسان خردمند – صفحه ۵۱۳)
ادامه دارد…
پایان پیام