بعضی از ترانه های امروزی معلوم نیست چه چیزی را به چه کسی میگویند
گندم از گندم بروید جو ز جو
پایگاه خبری گلونی دانیال ناصری: سعید دبیری به عنوان یک ترانهسرای با تجربه میگوید در ۹۹ درصد از ترانههایی که گوش میکنم، احترام به ادبیات، انسان و عشق از بین رفته است.
ما خواستیم خدمت ایشان سلام عرض کنیم و بگوییم این مطلبی که بیان کردید، ادب و شخصیت شما را میرساند وگرنه با ترانههای موجود در بازار فعلی موسیقی ایران جور دیگری باید برخورد کرد.
مثلاً یک زمانی ما در ترانهای که در وصف معشوق بود میشنیدیم:
«تو چشمتون چه قصههاست، نگاهتون چه آشناست، اگه بپرسید از دلم، میگم گرفتار شماست».
آنوقت امروزیها چه میگویند: «حالیم نیست، یالله، پاشو بیا پیش من، والله».
یعنی میخواهم بگویم ببینید آن بابا چه تربیت خانوادگی داشته که به قول سهراب سپهری:
«شاعری دیدم هنگام خطاب به گل سوسن میگفت: شما» به آن شکل با معشوقاش صحبت میکرده.
چرا؟ چون دلش میخواسته آن خانم روزی مادر بچههایش بشود.
اما وقتی کسی بخواهد به شیوه امروزیها پانزده یا در نهایت بیست دقیقه با کسی همکلام شود، همین میشود که زیاد از ادب و تربیتاش هزینه نکند و به همین شکل بیان، اکتفا کند: «حالیم نیست… پاشو بیا».
یعنی ما میخواهیم بگوییم این طرز حرف زدن اصلاً برای خودشان خوب نیست.
بعضی از ترانه های امروزی معلوم نیست چه میگویند
حالا کاری به کار مخاطب نداریم، چون چیزی که اینجا دارد اتفاق میافتد اصلاً موسیقی نیست که بخواهیم به عنوان اثر هنری با آن مواجه شویم.
اما بالاخره یک رفتار اجتماعی که هست. به همین دلیل میگوییم که استاد! این طرز حرف زدن برای خودت خوب نیست.
یعنی از وقتی من این عبارت را شنیدهام که «حالیم نیست» و این حرفها، مدام با خودم میگویم این بندهخدا چقدر ازدواج لازم است.
البته در وهله اول به خودم گفتم شاید یک اشتباهی پیش آمده و اینطوری شده، احتمالاً در ادامه درست میشود.
اما در ادامه دیدم که ای بابا! اصولاً با آدمی طرف هستم که تقریباً میشود گفت دستور زبان هم نمیداند.
بعضی از ترانه های امروزی کاری با ادبیات ندارند
یعنی زبان را که دیگر آدم از دو سه سالگی یاد میگیرد. مثلاً کجا تا به حال دیدهاید بگویند: «ما را جادو میکنی والله، چشمون سیاهت کشته ما را»؟
نه واقعاً کجا یک چنین چیزی دیده شده؟ نمیشود که اولش به زبان فارسی معیار باشد، بعد برود توی فارسی کوچه و بازاری و بعد دوباره برگردد سر فارسی معیار.
مثلاً میشود گفت: «ما رو جادو میکنی» تا با لحن «چشمون« جور در بیاید اما متاسفانه اینطور به نظر میرسد که ترانهسرای مذکور باید از همان سال اول ابتدایی، هر سال تحصیلی را به مدت دو سه سال میخواند تا شاید یک چیزکی از ادبیات فارسی یاد میگرفت.
اما از قدیم گفتهاند از کوزه همان برون تراود که در اوست. وقتی در جامعهای شجریان را تخطئه کنند و سلبریتیاش بشود تتلو، معلوم است که مخاطبان هم به جای همنوا شدن با «ربّنا»، همه با هم یکصدا فریاد میزنند «بغبغو».
یعنی طرف را میفرستید روی کشتی که برایتان آهنگ بخواند، چرا؟ چون طرفدار دارد.
بعد همین آدم روی سن و جلوی خانواده خودش با الفاظ رکیک حرف میزند. آنوقت درباره مظلومیتاش بیانه میدهید.
از قدیم گفتهاند گندم از گندم بروید، جو ز جو. از این طرز فکر و راه و روش، چیزی بهتر از بغبغو نمیروید.
والسلام.
پایان پیام