تیری که دست را به سمت قلب سوراخ کرد
تیری که دست را به سمت قلب سوراخ کرد
به گزارش پایگاه خبری گلونی کاوه راد وکیل و حقوقدان در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
یکم.
تمام شد؟ همین؟
این سئوالی است که از صبح دهها بار با آن مواجه شدهام. حکم آقای نجفی، صادر شده است.
باورش برای خیلیها- از جمله خودم- سخت است که آقای جنتلمنِ خوشپوش و خوشرو، اگر نتواند در روزهای آینده رضایت اولیایدم را جلب کند، قصاص خواهد شد.
در تمام چند ماه، من نیز این سئوال را پیاپی پرسیدهام که چگونه میشود مردی چنین آرام ،به چنان نقطهای از فروپاشی برسد؟
دوم.
در مورد قتل مرحوم استاد زیاد نوشتهاند. آنچه که ننوشتهاند یا حداقل کم نوشتهاند آن است که قتل گاهی الزاماٌ در آن چند ثانیهی منجر به جنایت رخ نمیدهد.
گاهی مدتها پیش از آن که جسم قاتل به سمت اتاق خواب برود، اسلحه را از کمد بردارد، بالش را از توی تخت به حمام بیاورد و پنج گلولهی بیمهابا شلیک کند، روح او ، بارها و بارها، خود را و دیگری را، با همان اسلحه کشته است.
تیری که دست را به سمت قلب سوراخ کرد
سوم.
در کلاسهای پزشکی قانونی، به ما گفتهاند مهمترین راه یافتن قاتل در هر جنایتی، خوب نگاه کردن به جنازه مقتول است.
قاتل همیشه ردی از خود در پیکر آدمی که به قتل میرساند باقی میگذارد. همین است که از شکل زخم میتوان فهمید زخم نفرت است یا عشق یا سرقت یا خشم یا کینه؟
جنازه مرحوم استاد را در حالی یافته اند که تیری از دستش عبور کرده و در قلبش نشسته است.
آخرین تقلا برای زیستن. دست را سد راه گلوله کردن. و عامل مرگ: پارگی قلب. جایی که همهی این داستان عجیب و غریبِ زمانهی بیداستانِ ما از همانجا شروع شده بود. نقطهی آخر داستان، گلوله بود.
چهارم.
پیش از آن که محکوم کنیم، تنها لحظهای فکر کنیم که چند بار در زندگیمان تا آستانه فروپاشی روانی پیش رفتهایم؟
و چندبار از آن آستانه به سلامت بازگشتهایم؟ چند بار اگر در طوفانِ خشم تفنگی در دست داشتیم جنایتی مرتکب نمیشدیم؟
یک بار برایم نوشته بود: “اگر تفنگ داشتم و اگر نمی ترسیدم، از خانوادهام تنها مادرم زنده میماند.” این خیابانها داغند؛ این آدمها لبریزند؛ این شهر در زیر پوست خود، خونهای زیادی را بلعیده است.
یک خشم است که پخش شده میان ما. یک مرثیه است بر قبرخالیِ اخلاق. یک بمب است ساعتی، میان سینهی ما.
خواستم حالا که دادگاه تمام شده و حکم قصاص صادر شده است بدانیم: خشونت همسایه است. حبلالورید است. بختک است؛ یک لحظه میافتد روی سرمان، باقی عمر را به آتش میکشد.
آن یک لحظه، آن چهار قدمِ میان اتاق خواب تا حمام، آن شلیک کور گلولهها، می توانست برای تک تک ما رخ دهد.
همین.
کد خبر : 129875 ساعت خبر : 10:44 ب.ظ