سیستم آموزشی ویرگولی آیا میتواند پدران و مادران آینده این کشور را تربیت کند؟
پایگاه خبری گلونی سمیه باقری حسنکیاده: «همه چیزمان به همه چیزمان باید بیاید دیگر!» آنقدر این جمله در ذهنم چرخیده است که سرگیجه گرفتهام.
آنقدر فکر کردهام که اگر واقعاً کنکور، ارزیاب کلیت نظام آموزشی ایران است و تکلیف سوالهای کنکور با یک ویرگول و «و» مشخص میشود نه محتوا، پس ۱۲ سال درس خواندهایم که چه؟ این ویرگول و «و» را که کلاس اول نرفته یاد میگیریم!
اگر کنکور خود ارزیاب «مهارتهای زندگی» است و تعریف مهارتهای زندگی همان است که سازمان بهداشت جهانی دو دهه قبل ارائه کرده است و همه دولتها این تعریف را در طراحی سیستم آموزشی خود به کار میبرند، این سیستم آموزشی ویرگولی بیتوجه به خلاقیت ما، چه قدر قادر به آموزش مهارتهای زندگی در دانشآموزان امروز و دانشجویان آینده و پدر و مادران آیندهتر ایران است؟
جهت اطلاع آنها که نمیدانند عرض میکنم که سازمان بهداشت جهانی تعریف مهارتهای زندگی را به این صورت ارائه میدهد:
مهارتهای روانی–اجتماعی که به ما کمک میکنند با نیازها و چالشهای زندگی روزمره بهتر کنار بیاییم.
این سازمان، مهارتهای زندگی را به شکل زیر فهرست و دستهبندی میکند:
• تصمیم گیری و حل مساله
• تفکر خلاقانه و تفکر نقادانه
• مهارت ارتباطی و مهارت مدیریت رابطه
• خودآگاهی و همدلی
• مدیریت احساسات و هیجانات و مدیریت استرس
چرا به جلو نمیرویم؟ چرا هر چه میدویم به جایی نمیرسیم؟
پاسخش را همه میدانیم. سرنخ همه مشکلات را که بگیریم و دنبالش را که بگیریم میرسیم به یک دسته کلاف گره خورده و سردرگم که نامش سیستم آموزشی است که بهروز آموزش نمیدهد و پرورشی است که خشک و غیرمنعطف پرورش میدهد.
سیستم فاجعهای که سفت و سخت به تفکرات و روشهای قدیم خود چنگ زده است و اصلا نمیخواهد معضلات جامعه امروز و کودکان و نوجوانان و جوانانی را ببیند که درگیر مشکلات اقتصادی و بیکاری و اعتیاد و جدایی والدین و هزار و یک مشکل دیگر هستند و حالا میان این همه مشکل حل نشده باید پی حل انتگرال و مشتق و محاسبه مساحت ذوزنقه باشد! اما نحوه حل کردن یا برخورد با مشکلات را نداند.
سیستمی که هنوز نمیخواهد ببیند که شاید دست همه فرزندان این جامعه گوشی همراه و تبلت نباشد، اما قطعا دست والدینشان گوشی مرتبط با حداقل یک شبکه اجتماعی فیلتر نشده هست و گردش اطلاعات بهروز درست یا غلط به سرعت به فضای خانه و خانوادهشان منتقل میشود.
و بعد در مدرسه باید نام کتابهای جلال آل احمد یا سالروز تولد قیصر امینپور و سبک شعری حافظ را بیاموزند و از حفظ بگویند!
و بعد از ۱۲ سال خواندن دروسی که بیشترش به درد هیچ کجای دنیا و آخرتشان نمیخورد، پشت سد بزرگی به نام کنکور با ذهنی غیراستدلالی و با انبوهی از مشکلات اجتماعی و روانی که به آنها باید ترس از آینده را هم اضافه کرد، میمانند و تازه گرفتار نحوه تستزنی برای شکستن سد میشوند؛ روشهایی که گاهی بند یک «و» ناقابل هستند نه منطق و استدلال و اندیشه.
واقعا کسی در بین مسئولان و مدیران رده بالای سیستم آموزشی ما نیست که فکری به حال این نظام غیرمنعطف و سفت و سخت و بیمار بیاندازد تا نسلهای آینده این سرزمین تباه نشوند و کمی آینده را با امید به جلو ببرند؟
کسی نیست؟
پایان پیام