زلزله خبر نمیدهد؛ در شبی نزدیک به سی سال پیش این را فهمیدم
پایگاه خبری گلونی؛ راضیه حسینی: ساعت از دوازده شب گذشته بود و من هنوز بیدار بودم. پدرم شیفت شب بود و مادربزرگم آمده بود خانه ما.
منتظر بودم رختخوابها پهن شود و مادربزرگم قصه گفتن را شروع کند.
اما یکهو صدای وحشتناکی آمد. مادرم گفت« باز این همسایه نصفه شبی کامیونش رو روشن کرد».
توی عالم بچگی حس کردم کامیون تبدیل به هیولایی شده و هر لحظه وحشیتر میشود و علاوه بر صدای بلند، دارد خانه ما را هم میلرزاند.
تازه پنج سالم تمام شده بود و تصوری از زلزله نداشتم. آن شب فکر کردم زلزله همان کامیونی است که تبدیل به هیولا شده و میخواهد همه جا را خراب کند.
مادرم داد میزد زلزله زلزله. مادربزرگم فریاد میزد«یا صاحبالزمان. قیامت شده قیامته»
همه چیز تکان میخورد، میریخت و میشکست. رفتیم سر کوچه، همه همسایهها بیرون بودند، وحشتزده و نگران.
داشتم همه جا را نگاه میکردم اما از کامیون خبری نبود. خانم همسایه روبرویی افتاده بود و پایش زخمی شده بود.
مادربزرگم سریع دست به کار شد و پایش را پانسمان کرد. همه بیرون بودیم.
زلزله خبر نمیدهد
دختر همان همسایه روبرویی که پایش زخم شده بود بعد از یکی، دو ساعت آمد و گفت خانهشان خراب شده. با بچهها و شوهرش آمده بود همه سالم بودند. پدرم هم رسید، نگران و سراسیمه.
من ساکت به همه جا و همه چیز نگاه میکردم. عادتم بود هر وقت هول میشدم و زیادی میترسیدم زبانم بند میآمد و فقط سکوت میکردم.
آن شب گذشت و فردا موکت پهن کردیم و توی پارکینگ چسبیده به در نشستیم.
پسلرزهها هنوز خطرناک بودند و ما جرأت رفتن به داخل خانه را نداشتیم. نمیدانستم چند کیلومتر آنطرفتر این هیولا آدمهای زیادی را کشته.
وقتی یکی از دوستانم در کلاس اول از رودبار آمده بود و از آن شب کذایی و خانهای که خراب شد تعریف کرد، فهمیدم زمینلرزه چقدر میتواند وحشتناکتر از آن چیزی باشد که من دیده بودم.
حالا بعد از گذشت نزدیک به سی سال از آن شب، در روز ایمنی در برابر زلزله به این فکر میکنم خانههایی که بعد از زلزله ساخته شدهاند از قبلیها ایمنتر هستند؟
اگر خدای نکرده هیولا بیدار شود قدرت ایستادن مقابلش را دارند؟ خدا کند، هزار بار خداکند که داشته باشند.
پایان پیام