خانه » امروز در گلونی » املا بنویس انشا ننویس
املا بنویس انشا ننویس

املا بنویس انشا ننویس

املا بنویس انشا ننویس

به گزارش پایگاه خبری گلونی دکتر محمد فاضلی در کانال شخصی خود نوشت: تقدیم به همه معلمانی که عاشقانه و عالمانه، سودای ساختن ایرانی آباد و آزاد، از مسیر تربیت دانش‌آموزان و دانشجویانی خلّاق، قلندر و سرکش، نوآور، متعهد و مسئول در سر دارند.

 من برای خلاصه کردن آموزش و پرورش (آپ) ما در یک جمله می‌نویسم: «املا بنویس! انشا ننویس!»

 انشا حتی اگر موضوعش همان جمله تکراری «علم بهتر است یا ثروت؟» باشد، عامل به حرکت درآوردن ذهن، خلّاقیت و درگیر شدن با دوراهی‌های بنیادی زندگی است. ابوالفضل بیهقی بزرگ بی‌دلیل ننوشته است: «مرد آن‌گاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که‌ پهنای کار چیست …».

 انشا در فرهنگ معین چنین معنی شده است: «۱- آفریدن، به وجود آوردن . ۲- آغاز کردن . ۳- از خود چیزی گفتن. ۴- سخن‌پردازی.» آپ باید آفریدن و خلق کردن بیاموزد، و دانش‌آموز خلاّق و آفرینش‌گر شود. انشا آدمی را به ضرورت خلق کردن، فراتر رفتن از زندگی روزمره، اندیشیدن به مفاهیم مهم چون آزادی، عدالت، انسانیت، اخلاق، حقیقت، دین، معنای زندگی و … آگاه می‌کند. انشا نوشتن، چیزی فراتر از سیاه کردن کاغذ است.

 انشا قدرت دادن به دانش‌آموز است. قدرت آن‌که حرف متفاوتی بزند، جلوی جمع بایستد و بگوید من این گونه می‌اندیشم، خود را به داوری جمع بسپارد، وارد گفت‌وگو شود، و همه چیز را به چالش بکشد. رابطه قدرت افقی می‌شود. معلّم گوینده نیست، شنونده است.

زنگ املا را اما به خاطر بیاورید. هیچ ابداعی در آن نیست، کلماتی را که به خطر سپرده‌اید تکرار می‌کنید، رونویسی. سرت را زیر می‌اندازی و به حرف معلم گوش و عین آن‌را تکرار می‌کنی. املا که جای نوآوری، خلاقیت و خوداظهاری و بروز شخصیت نیست. رابطه قدرت است. معلّم املایت را تصحیح می‌کند، غلط می‌گیرد، گفت‌وگو هم نمی‌کند. خط می‌زند و نمره می‌دهد.

 املا رابطه قدرت است. معلم بالای سرت، و معلم و دانش‌آموز هر دو یک چیز را تکرار می‌کنند، آن‌چه در مرجعی به نام کتاب لغت نوشته شده است، عین کتاب بنویس، همین!!

املا بنویس انشا ننویس

هر قدر املا تکرار مکررات است و رابطه قدرت، انشا تکثر و تنوع است و بال و پر دادن به خیال تا فراتر برود از هر آن‌چه هست به هر آن‌چه دوست داری باشد، یا خیال می‌کنی باید باشد. انشا دانش‌آموز را سرکش می‌آموزد و املا اطاعت و رام بودن طلب می‌کند. هر قدر در این باره بنویسم کم است.

آموزش و پرورش ما هر قدر هم که در بند یک از فصل چهارم سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، اهدافش برای تربیت انسان را ردیف کند، منطق رنگ باختن زنگ انشا و جایگاه نوشتن در آپ و پررنگی املا و ساختار املادوست، بیشتر آشکار می‌شود.

 تضعیف انشا و پررنگی املا و منطق املاءدوستی، دانش‌آموز را دوازده سال عمله بساط کنکور بار می‌آورد. این دوازده سال فضیلتی ندارد الا آمادگی برای رسیدن به کنکور، و حالا چهار سال بعدش هم فضیلتی ندارد جز رفتن به کنکور کارشناسی ارشد و همین طور الی آخر. تست زدن همان املاء نوشتن است، نه انشاء کردن.

 انشا سرکشی و پرواز خیال می‌طلبد به فراسوی آن‌چه هست، و املاء منقاد و مطیع می‌طلبد و راضی به هر چه هست. املاءدوستی و انشاگریزی منطق قدرت است. آموزش و پرورش این منطق قدرت را لخت و عریان، قبیح و دریده، بازتولید می‌کند. مرگ زنگ انشاء و قوت املا فقط یک نشانه است.

 آب توسعه، آزادی، دموکراسی، دین‌داری، وطن‌دوستی، معنویت و معیشت از این املادوست و انشاگریز گرم نمی‌شود. اگر هنوز باریکه‌ای از خلاقیت، انسان‌دوستی، اخلاق و فضائل در خروجی‌های این آپ هست، کارکرد خانواده و قوت‌های جامعه ایرانی و زحمت معلمانی است که هنوز سر به اطاعت کامل این نظم املاءدوست ننهاده‌اند.

اوج تناقض آن‌جاست که نسل جدید خیال انشاء کردن دارد و املاگریز؛ و جماعت سیاست‌گذار سودای املاءکردن دارد و انشاگریز؛ بازی سرجمع صفر، هیچ در هیچ، سراسر خسران. دست‌آورد: عمر بر بادرفته فرزندان خلایق و شکافی که عریض‌تر می‌شود.

پایان پیام

اشتراک در
اطلاع از
0 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
به بالا بروید