مادری که لااقل از کلاس زبان بهتر است؛ خاطرات من و دخترم در روزهای قرنطینه
مادری که لااقل از کلاس زبان بهتر است؛ خاطرات من و دخترم در روزهای قرنطینه
قسمت پنجم
پایگاه خبری گلونی راضیه حسینی: نوشتن کاری است که نیاز به تمرکز و آرامش دارد. باید فکرت آرام باشد تا ایده بدهد و کلمات را برای نوشتن ردیف کند.
در شرایط عادی و باز بودن مدرسهها، همه چیز مهیا بود. سکوت صبح و صدای یاکریمی که گوشه پنجره آواز میخواند، چه چیز از این بهتر برای نوشتن.
تنها صدایی که میآمد برخورد انگشتان دست من به صفحه کیبورد کامپیوتر بود و بس.
تابستان هم وقت آزاد از لابلای کلاسهای دخترم پیدا میشد. درست است به انداه دوران مدرسه نبود اما باز هم با برنامهریزی وقت خالی پیدا میکردم.
اما حالا، در روزهای قرنطینه، از صبح تا دو نیمه شب اندازه یک ارزن سکوت وجود ندارد.
خواب بعدازظهر هم که در تنظیمات دخترم تعریف شده نیست و من باید با نوشتن در سر وصدا کنار میآمدم؛ و این سر و صداها شامل چه چیزهایی میشد؟
صدای کارتونهای مختلف، صدای تماس تصویری با پسرعمو، خاله و دوستان وازهمه مهمتر، سؤالات دخترم که باید دقیقاً در وسط نوشتن جواب میدادم.
از اولین روز تعطیلی گفتم «دخترم من تو این ساعتها باید کارم رو انجام بدم پس لطفاً سؤالاتت را بذار برای بعد از اینکه کارم تموم شد.»
قبول کرد و از فردا تمام سؤالاتش را گذاشت برای وقتهایی که مینویسم؛ و بعد از اینکه کامپیوتر را خاموش میکردم انگار همه حرفها و سؤالاتش تمام میشد و میرفت سراغ کتابخواندن!
این وسط گاهی حرفهای من قاتی متنها میشد و گاهی هم برعکس.
مثلاً یکبار دخترم پرسید «مامان این در رو تو نقاشی قهوهای رنگ کنم یا آبی؟» گفتم«به نظرم بهتر است اخبار فیک رو آبی رنگ نکنیم.»
یا وقتی پرسید «مداد قرمزم کجاست؟» نوشتم «مداد قرمز نقش بسیار مهمی در آگاهی مردم دارد!»
روزهای قرنطینه و کار پشت سایت به همین شیوه میگذرد. کم کم دارم به نوشتن در شلوغی عادت میکنم و با ریز ریز شدن رشته افکار کنار میآیم.
مادری که لااقل از کلاس زبان بهتر است
گاهی با خودم فکر میکنم اگر میتوانستم فکر دخترم را بخوانم به چه چیزهایی میرسیدم؟
احتملاً به صبحهایی میکند که در مدرسه میگذرانده و در کنار دوستان همسن و سال کلی لذت میبرد.
خندهها و شادیهای زنگ تفریح را میگذارد کنار صبحهایی که باید در کنار مادری مشغول و بیذوق باشد و چقدر دلش برای آن روزها تنگ میشود.
چقدر دلش میخواهد باشگاه برود و حرکت بعدی ژیمناستیک را انجام دهد؛ و چقدر در دلش بشکن میزند که کانون زبان تعطیل شده و تا وقتی کلاسهای مجازی راه بیفتد مجبور به یادگیری زبان نیست.
احتملاً بودن در کنار من را به این یکی ترجیح میدهد و باز جای شکرش باقی است.
پایان پیام
کد خبر : 162720 ساعت خبر : 8:17 ب.ظ