من یک اجتماعی ساده هستم
به گزارش گلونی اگر از شما بخواهند مانند دوران مدرسه انشایی با موضوع «تابستان خود را چگونه گذراندهاید» بنویسید چه خواهید نوشت؟
این موضوع، تمرین کلاس طنزنویسی با رضا ساکی است که به صورت آنلاین در گلونی برگزار میشود.
برخی از مطالب شرکتکنندهها را با هم میخوانیم:
تابستان خود را چگونه گذراندهاید؟
مدتی است که به خاطر غنیمت شمردن ایام قرنطینه در تابستان، کلاسهای نویسندگی طنز استاد رضا ساکی را شرکت میکنم.
البته ما رضا ساواکی صدایش میکنیم. چرا که در این کلاس جز شکنجه تمرینات هفتگی چیزی عایدمان نمیشود.
این هفته هم موی دماغمان شده که بنویسید تابستان خود را چگونه گذراندهاید.
گفتم: «استاد جان،تصدقتان بروم، آخر چه بنویسیم؟»
گفت: «چه میدانم.خیر سرت در این کلاس چه یادت دادم؟
کمی از حقایق تلخ جامعه، فساد اجتماعی و معضلات سیاسی که در تابستان گذشت بنویس.»
گفتم: «گیرم که به فرض محال شما اینها را به ما آموخته باشید و من هم به فرض محالتر بتوانم راجع بهشان بنویسم و شما هم در محالترین فرض ممکن در پایگاه خبری گلونی منتشر کنید. اینجا ایران است و این کارها عاقبت ندارد.»
گفت: «کمی جنم داشته باش! اگر این راه را پیش بگیری یقیناً هیچ گو…هری در این عرصه نمیشوی.»
آخر آنقدر گفت و گفت تا مرا به این خبط واداشت.
من یک اجتماعی ساده هستم
گفتم: «مثلاً میتوانم بنویسم: چرا زمانی که در دوران کرونا اعلام میکنید که آآآی مردم باید به زندگی با کرونا عادت کنید، همانا ایام قرنطینه به سرآمد، پس برگردید دنبال کار و بارتان.
ولی از طرفی دیگر برای شرفیابی بزرگانی در مجلس استعلام میگیرید و در نهایت حضور آنها در مجلس را به صلاح سلامتیشان نمیدانید!؟
مگر همه نباید به زندگی با کرونا عادت کنند؟ کرونا برای عوام مامان است و برای خواص زن بابا؟
گفت: «مگر میخواهی سرمان را به باد دهی؟ باید طوری بنویسی که یکی به نعل بزنی و یکی به میخ.
حال بگو ببینم چه مینویسی؟»
گفتم: «مثلاً مینویسم رئیس سازمان بوووق مرد بسیار دقیق و مسئولیتپذیری است. باور نمیکنید؟
ایشان بعد از حل تمامی بحرانهای زلزله، به محاسبه گنجایش زمینهای موجود در کشور برای پذیرش اجساد ما پرداختند و طی بیانیهای اظهار داشتند که برای زلزلههای بالای ۷ ریشتر مشکل قبر داریم.
ماشاالله به این حجم از تعهد کاری. اما جناب رئیس شما نگران اجساد ما نباشید.
در همین تابستان آنقدر در کوه و جنگل و دشت و دمنهای ایران آتش سوزی داشتیم که ما قول میدهیم بعد از زلزله تا زمانی که خودمان را به یکی از نواحی نامبرده نرساندیم ملک الموت را بغل نکنیم.
این هم از مسئولیت اجتماعی ما. بالاخره نمیشود که حل تمام بحرانها بر دوش نحیف شما باشد.
خیالتان از بابت عزرائیل هم راحت. لابیهای لازم از قبل انجام شده است.»
وقتی حرفها به اینجا رسید استاد دستپاچه شد و گفت: «نگو نگو حرفش را هم نزن. اصلا نمیتوان قلم تو را منتشر کرد!»
گفتم: «ای بابا استاد نمیخواهید مطلبی از ما منتشر کنید خوب نکنید. مگر من چه نوشتهام؟
آیا تا به حال نوشتهام که چرا دلار به ۲۵ هزار تومان رسید و سکه ۱۱ میلیون شد؟
آیا تا به حال نوشتهام که افزایش ۱۳۲% قیمت پراید به خاطر تحریم و کروناست یا گردن سوء مدیریت برخی آقایان؟
اصلاً به من چه که چند ماه است هر روز تاریخ کنکور را عوض میکنند.
من نه کنکوری هستم، نه سیاسی هستم و نه فرهنگی. من یک اجتماعی ساده هستم. و السلام.»
حال اگر شما در حال خواندن این متن در گلونی هستید، به قول استاد ساکی بزگوار باقی بقایتان.
اگر هم مثال همیشه فقط خودم میتوانم این مطلب را بخوانم، که برود کنار باقی بقایای متون بایگانی شدهام تا روزی که امثال ساکیها یا هدایت شوند، یا بازنشسته شوند، یا بازخرید و یا انشاالله بازداشت شوند تا دست مافیای نویسندگی طنز از این مملکت کوتاه شود و راهی برای ما نویسندگان آزاده از اسارت و شکنجه ساکیها باز شود.
پایان پیام
نویسنده: فائزه موسوی