حادثه بندر لنگه کام دوستداران محیط زیست را تلخ کرد؛ چه باید کرد؟
به گزارش گلونی یک محیطبان شریف در حوالی بندر لنگه در درگیری با شکارچیان غیرمجاز به شهادت میرسد و ساعاتی بعد، جنازه قاتل، که خواهرزاده محیطبان مرحوم بوده است، در همان منطقه پیدا میشود.
دلیل مرگ هم ظاهرا خودکشی ناشی از عذاب وجدان بوده است.
تراژدی اندر تراژدی. ماجرایی آنقدر حیرتآور و تأسفبرانگیز که آدم فکر میکند ساختن و پرداختنش فقط از ذهن خلاق امثال فردوسی و شکسپیر و داستایوسکی بربیاید.
یادآور ماجرای رستم و سهراب است، اگر سهراب به رستم فرصت بلند شدن از خاک را نمیداد.
جنایت و مکافاتی است، نه به بلندی یک رمان کلاسیک، که به طول فقط چند ساعت. ولی اگر داستایفسکی در «جنایت و مکافات» به راسکولنیکف فرصت داد که بعد از قتل زن رباخوار عاشق «سونیا» شود و این عشق را نشانهای از بخشش پروردگار بپندارد، در جنایت و مکافات بندر لنگه فرصت این اتفاقات نیست.
اینجا جنایت همان مکافات است. شاید تصور این پایان تلخ از توان نولان رؤیاپرداز و جسور هم خارج بوده که در فیلم «بیخوابی» وجدان «کارگاه ویل درومر» را به خاطر قتل ناخواسته همکارش فقط در حد یک بیخوابی وحشتناک عذاب میدهد و نه بیشتر.
درست است که داستان محیطبان فداکار و شکارچی غیرمجاز بندرلنگه شباهت عجیبی به قصهها و حتی افسانهها دارد ولی متأسفانه این یک نمایشنامه نیست؛ رمان نیست؛ فیلم نیست.
حادثه بندر لنگه
واقعیت امروز جامعه و محیط زیست و محیطبانهای مظلوم ماست.
اصلا تصور کنید در این درگیری مسلحانه، محیطبان به خواهرزادهاش شلیک کرده بود.
چه سازمان و نهاد و قانونی التیامی برای درد همیشگی او داشت؟ پس راهحل این مشکل را در جای دیگری باید جستجو کرد.
در کجا، نمیدانم. دارم فکر میکنم در تمام طول تحصیلاتم از پیش دبستانی تا دکترا، چرا حتی یک صفحه از آن همه کتاب درسی و یک دقیقه از آن همه کلاس، به آموزش من در مورد محیط زیست اختصاص پیدا نکرد؟
پایان پیام
نویسنده: مسعود توکلی
کد خبر : 175489 ساعت خبر : 10:48 ق.ظ