باید خراب کرد شهری را که بالا و پایین دارد
به گزارش گلونی آقای راننده از خیابانها غر میزند. حقم هم دارد.
میگوید: «اینجا چه بالاشهری است که کوچههایش این شکلی است؟!
کوچههای تنگی که نمیشود رد شد».
میگوید: «خیابان که بد باشد به چه درد میخورد حالا کاخ شاه باشد اصلاً».
آقای راننده شمالی است. میخواهم به او بگویم: «حرص نخور بلا می سر!»
اما نمیگویم. فکر میکنم شاهان نباید عمرشان را فدای عوام کنند.
اصلاً حق دارد حرص بخورد.
من خودم دارم بالا میآورم در کوچه پس کوچههای تنگ از بس که پیچیدیم.
باید بگویم: «بلا می سر! حق داری حرص بخوری. خسته شدی».
در دفتر تصمیمات مهمم مینویسم: «خیابانهای باریک و غیر اصولی از نقشه حذف شوند!»
از ماشین پیاده میشوم.
در همین اثنا یک موجود دو پا از طبقه دوم ساختمان دارد با شیلنگ به درختهای خیابان آب میدهد که سر تا پایم خیس میشود.
باید خراب کرد شهری را که بالا و پایین دارد
داد میزنم: «حداقل نگاه کن ببین پایین کسی هست یا نه!
بعد به درختان به این شکل احمقانه آب بده!» حوصله ندارم بایستم و بیشتر داد بزنم چون اگر بیشتر میماندم حتماً با همان شیلنگ خیسش میکردم.
در دفترم مینویسم: «باید خراب کرد شهری را که بالا و پایین دارد.
احمقهای مرزبندی کن! نه خیابانهایتان درست است و نه مردمی که ساکن بالا شهرتان هستند.
باید از نو شهری ساخت بدون مرزبندی با خیابانهای درست.
شهری که شمال و جنوب ندارد شرق و غرب ندارد.
شهری بسازیم از نو برای انسانها!
باید دست رانندهای که برای پول حلال در کوچههای تنگ رانندگی میکند را به نشان احترام محکم فشرد.
باید دست کسی را که نه فرهنگ آپارتمان نشینی دارد و نه میداند مصرف آب به چه صورت است را در گل فرو کرد و گذاشت تا خوب خشک شود شاید درک کرد مفهوم خشکی و بیآبی را».
پایان پیام
نویسنده: فریال مرادی