سخنان کوروش کبیر جعلیات فراوان دارد؛ پس بچهها مواظب باشید
جعلیاتی که به صغیر و کبیر رحم نمیکنند!
به گزارش گلونی، کوروش کبیر، پادشاه بزرگ و بنیانگذار، سلسله هخامنشیان و امپراطوری هخامنشی است.
بنا بر شواهد تاریخی، کوروش نه فقط برای ایرانیان بلکه برای مردم جهان شخصیت شناخته شده و قابل احترام است.
آنچه درباره این شخصیت بزرگ، چند سالی است، مایه تاسف و نگرانی شده، افسانهپردازی و اغراق و اسطورهسازی است.
افرادی با ژست فرهیختگی و ادعای روشنفکری، نادانسته یا با اهداف سیاسی یا ملیگرایانه افراطی، به این جعلیسازیها، دامن میزنند.
به شخصیت نوپرداخته کوروش کبیر، ساختهها، گفتهها و کردههایی نسبت داده میشود که اغلب سند تاریخی ندارند و حتی فراواقعگرایانه هستند.
با آنکه بخشی از این داستانسراییها از روی علاقه به تاریخ و تمدن ایران باستان، صورت میگیرد؛
اما بایدپذیرفت که سهلانگاری و جعل، در نهایت چهره واقعی و اصیل آن شخصیت تاریخی را خدشهدار میکند.
فراگیر شدن گفتههای بدون منبع مشخص، یا انتشار کتابهایی با عنوان وصیتنامه، اندرزنامه یا پندهای حکیمانه کوروش بزرگ، در فضای مجازی و حتی در بازار چاپ و نشر، در آینده صدمات جبرانناپذیری خواهید داشت.
بیاعتمادی نسبت به تاریخ، کتاب و فرهنگ و بیاحترامی به تلاش مورخین و نویسندگان حوزه تاریخ و فرهنگ، مهمترین این صدمات است.
براساس آنچه از بررسی سنگنبشتهها و کتیبههای بهجای مانده از کوروش به دست آمده، او نامی بزرگ و قابل اعتناست.
مردی بود با کفایت و مدبر، سیاستمداری فهیم و جنگاوری سلحشور که توانست در زمانی کوتاه و با شتابی شگفتآور بر ناهنجاریهای حکومت پیش از خود غلبه کند.
توانست بعد از حکومت مادها، پادشاهیهای مقتدری همانند لیدیه و بابل را مطیع خود کند.
و حتی امپراتوری قدرتمند و قلمرویی عظیم شامل اقوام و ملل متنوع پایهگذاری کند.
کوروش به واقع پادشاه بزرگی بود، اما برای شناخت بیشتر او کدام مدرک محکم و قابل اطمینان است؟
آنچه از کورش باقیمانده:
سخنان کوروش کبیر جعلیات فراوان دارد
منشور کوروش.
کتیبه منسوب به کوروش در پاسارگاد
و داستانهایی است که در متون عهد عتیق و کتب مذهبی و تاریخی، روایت میشود.
آیا از منشورکوروش میتوان حقوق بشر بیرون کشید؟
سخنان دکتر همایون کاتوزیان استاد ادبیات و تاریخ ایران در دانشگاه آکسفورد
منشور کوروش:
سخنان کوروش کبیر جعلیات فراوان دارد
این منشور در واقع فتحنامهای است که بعد از تصرف بابل روی لوحی استوانهای مکتوب شده است.
بسیاری از بخشهای این لوح به دلیل شکستگی از میان رفته، ولی از آنچه باقی مانده، مشخص میکند که این لوح از دو قسمت تشکیل شده است.
ترجمه فارسی از متن اصلی بابِلی از دکتر شاهرخ رزمجو، بخش خاورمیانه موزه بریتانیا.
(توضیح اینکه نقطهچینها نشاندهنده شکستگیهای استوانه است، واژگان داخل قلاب واژگانی هستند که در متن اصلی آسیبدیدهاند و بازسازی شدهاند، مطالب داخل پرانتز نیز توضیح برخی اصطلاحات داخل متن یا برابرهای آشنا به چشمان مخاطبین عمومی میباشند)
۱) [آن هنگام که……………….مردو]ک، پادشاه همۀ آسمانها و زمین، کسی که……..،… که با ….یَش سرزمینهای دشمنانش (؟) را لگدکوب میکند
۲) [………………………………………………..] با دانایی گسترده،…کسی که گوشههای جهان را زیر نظر دارد،
۳) [……………………………………………………………] ………. فرزند ارشد [او] (=بِلشَزَر)، فرومایهای به سروری سرزمینش گمارده شد
۴)…[……………………………………………………………………….┐اما┌ او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرارداد،
۵) نمونهای ساختگی از اِسَگیل سا[خت و] …………………………………برای (شهر) اور و دیگر جایگاههای مقدس [فرستاد؟]
۶) آیینهایی که شایستۀ آنان (خدایان/پرستشگاهها) نبود. پیشکشی[هایی ناپاک] ………………….گستاخانه [….] هر روز یاوهسرایی میکرد و [اها]نت آمیز
۷) (او) پیشکشیهای روزانه را بازداشت. او در [آیینها دست برد و ] ………….درون پرستشگاهها برقرار [کرد]. در اندیشهاش به ترس از مردوک -شاه خدایان- پایان داد.
۸ ) هر روز به شهرش (=شهر مردوک) بدی روا میداشت. …………………………………………همۀ مردما [نش را ….] (=مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.
۹) اِنلیلِ خدایان (=مردوک)، از شِکوِۀ ایشان بسیار خشمگین شد، و ……………………قلمرو آنان. خدایانی که درون آنها میزیستند محرابهایشان را رها کردند،
۱۰) خشمگین از اینکه او (=نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیر بابلی) به شواَنّهَ (=بابِل) وارد کرده بود. [دلِ] مردوکِ بلند [پایه، انلیلِ خدایان] به رحم آمد….(او) بر همۀ زیستگاههایی که جایگاههای مقدسشان ویران گشته بود
۱۱) و مردم سرزمین سومر و اَکَد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همۀ سرزمینها را جست و بررسی کرد،
۱۲) شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کورش، شاه (شهر) اَنشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.
۱۳) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همۀ سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کورش) به کرنش درآورد و همۀ مردمان سر سیاه (=عامۀ مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کورش) سپرده بود،
۱۴) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورندۀ مردمانش است، به کارهای نیک او (=کورش) و دل راستینش به شادی نگریست
۱۵) (و) او را فرمان داد تا به سوی شهرش شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تین تیر (=بابل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.
۱۶) سپاهیان گستردهاش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگافزارها در کنارش روان بودند.
۱۷) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شواَنّهَ (=بابل) وارد کرد. او شهرش، بابل را از سختی رهانید. او (=مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمیهراسید، در دستش (=دست کورش) نهاد.
۱۸ ) همۀ مردم تین تیر (=بابل)، تمامی سرزمینهای سومر و اَکَد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهرههایشان درخشان شد.
۱۹) (مردوک) سروری که با یاریاش به مردگان زندگیبخشید (و) آن که همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش کردند و نامش را ستودند.
۲۰) منم کوروش، شاه جهان، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشۀ جهان.
۲۱) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوۀ کورش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، از نسل چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.
۲۲) دودمان جاودانۀ پادشاهی که (خدایان) بِل و نَبو فرمانرواییش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد میکنند. آنگاه که با آشتی به در[ون] بابل آمدم،
۲۳) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشادۀ کسی که بابل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم.
۲۴) سپاهیان گستردهام با آرامش درون بابل گام بر میداشتند. نگذاشتم کسی در همۀ [سومر و] اَکَد هراس آفرین باشد.
۲۵) در پیِ امنیتِ ┐شهرِ┌بابل و همۀ جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابل …………………؛ که بر خلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایستهشان نبود،
۲۶) خستگیهایشان را تسکین دادم (و) از بندها(؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)
۲۷)به من کورش، شاهی که از او میترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همۀ سپاهیانم،
۲۸ )برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش. به [فرمان] والایش، همۀ شاهانی که بر تخت نشستهاند،
۲۹) از هر گوشۀ (جهان)، از دریای پایین، آنان که در سرزمینهای دوردست میزیند، (و) همۀ شاهان سرزمین اَمورّو که در چادرها زندگی میکنند، همۀ آنان،
۳۰) باج سنگینشان را به شواَنّهَ (بابل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شواَنّهَ=بابل] تا شهر آشور و شوش،
۳۱)اَکَد، سرزمین اِشنونهَ، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جا[یگاههای مقدس آن سو]ی دجله که از دیرباز محرابهایشان ویران شده بود،
۳۲)خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاههایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همۀ مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم و
۳۳) خدایانِ سرزمین سومر و اَکَد را که نبونَئید – در میان خشم سرور خدایان- به شواَنّهَ (=بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت
۳۴)به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان میسازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاههایشان بازگرداندم،
۳۵) هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که “کورش، شاهی که از تو میترسد و کمبوجیه پسرش
۳۶)….. بگذار آنان سهمیه رسانِ نیایشگاههایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟)…؛ و باشد که مردمان بابل [شاهیِ] ┐او را┌بستایند.” من همۀ سرزمینها را در صلح قراردادم.
۳۷) ………………..[غا]ز، دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ] غاز و مرغابی و کبوتری که…….
۳۸ )….[روزا]نه افزودم………………………………..در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور- اِنلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم
۳۹)…..دیواری از آجر پخته، بر کنارۀ خندقی که شاه پیشین ساخته بود، ولی ساختش را به پایان [نبرده بود] … کار آن را [من ….به پایان بردم.]
۴۰)…؛ که [شهر را از بیرون در بر نگرفته بود]، که هیچ شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفتهشدۀ سرزمینش در] شواَنّهَ (=بابل) نساخته بود.
۴۱) …. (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو بر پا کردم و [ساختش را به پایان رساندم].
۴۲) …. [دروازههای بزرگ از چوب سدر] با روکش مفرغین. من همۀ آن درها را با آستانه[ها و قطعات مسی] کار گذاردم.
۴۳) …. [ … کتیبهای از] آشوربانیپال، شاهی پیش از من، [(روی آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.
۴۴) […………..] او ….. مردوک، سرور بزرگ، آفرینندۀ (؟)[………………………………………………………..]
۴۵) [………………………………………….] … من ….. همچون هدیهای [پیشکش کردم] ……….. ](برای) خشنودیات تا به جا]ودان.
به غیر از استوانه اصلی، در سال ۲۰۱۰ دو قطعه کتیبه مسطح گلی در موزه بریتانیا شناسایی شد که قبل از این به اشتباه به عنوان یک متن پزشکی طبقه بندی شده بود.
با بررسی و مطالعه دوباره این کتیبه ها مشخص شد که آنها در واقع نسخههای دیگری از منشور کوروش هستند.
در این قطعات بخش هایی از منشور اصلی که شکسته شده، وجود دارد.
همچنین در ابتدای قرن بیستم دو قطه استخوان توسط یک پزشک چینی به کاخ – موزه پکن اهدا شد که نوشتههایی به خط میخی روی آنان وجود داشت.
پس از بررسی های بسیار مشخص شد که این استخوانها حاوی سطرهای ۱۸ تا ۲۱ استوانه کوروش و برخی قسمتهای ناقص آن هستند.
سخنان کوروش کبیر جعلیات فراوان دارد
نکته مهم در منشور کوروش و قطعات پیدا شده بعدی این است که در متن هیچ یک از آنان هیچ پند و اندرزی که بتوان به عنوان منبع و مأخذ سخنان حکیمانه نسبت داده شده به کوروش معرفی کرد وجود ندارد.
آنچه هرودوت درباره کوروش میگوید:
با وجود آنکه بسیاری هرودت را پدر تاریخ می دانند، اما بسیاری، تاریخ او را به افسانهسرایی تشبیه کرده و بسیاری از بخشهایش را، بیپایه و اساس میدانند.
بخش دوم از کتاب اول هرودت اختصاص به تاریخ کوروش دارد.
او ادعامیکند که با چند نفر از بزرگان پارسی حشر و نشر داشته و بسیاری از وقایع مربوط به کوروش و پس از آن را از آنان گرفته است.
آیا سخنانی که به کوروش نسبت می دهند راست است؟ (ناقص)
هردوت در تاریخ خود با کوروش همانند پادشاهان دیگر برخورد کرده است.
او را نه پیامبر می داند و نه نجات دهنده.
بسیاری از اقدامات او در لیدیه و بابل و دیگر جنگ ها را نتیجه نصیحت اطرافیانش مانند کرزوس و هارپاک میداند.
او هیچ اشاره ای به پندها و سخنان حکیمانه کوروش ندارد.
آنچه گزنقون درباره کوروش میگوید:
سخنان کوروش کبیر جعلیات فراوان دارد
کوروش پادشاه آرمانی گزنقون است.
کتاب «سیروپدی» یا «سیرت کوروش» که به صورت تعلیم و تربیت کوروش یا کوروش نامه هم ترجمه شدهاست، نوشته «گزنقون» است.
گزنقون، از شاگردان سقراط، مورخ و سردار نظامی یونانی بود.
گزنقون معاصر اردشیر دوم هخامنشی و برادرش کوروش کوچک بود که به سفر آسیایی صغیر و ملاقات با کوروش کوچک ترغیب شد.
او با جلب نظر کوروش کوچک فرماندهی نیروهای یونانی تحت امر او را برعهده میگیرد.
اما منازعات کوروش و برادرش اردشیر منجر به شکست و مرگ کوروش شده و گزنقون رهبری ده هزار یونانی برای بازگشت به کشورشان را به عهده می گیرد.
حضور او در سپاه کوروش کوچک و دفاع او از سقراط، منجر به تبعید او از آتن می شود.
کتاب سیروپدی یا سیرت کوروش در واقع نوشته ای است که گزنقون مینویسد.
این کتاب درباره تدبیر و سیاست، اداره امور سپاه، و رموز پیروزی و چگونگی تشکیل یک امپراتوری قدرتمند است.
این کتاب در اصل تاریخ زندگی کوروش کبیر نیست.
گزنفون با استفاده از تاریخ هردوت و مطالب نوشته شده توسط کنزیاس و شنیده خودش، داستانی تاریخی مینویسدکه قهرمانش کوروش است.
گزنفون هیچ مدرک و منبعی برای کتابش معرفی نمیکند.
او نزدیک به صد سال با کوروش فاصله زمانی دارد و جز کوروش کوچک با شخص دیگری از خاندان هخامنشی معاشرت نداشته است.
این کتاب و نوشتههای آن منبعی شده است برای آنچه امروز به نام «اندرزهای کوروش کبیر» میشناسیم.
جالب است بدانیم که برخی از این اندرزها و درسهای اخلاقی حتی به برخی از سلاطین اروپایی مانند ناپلئون نیز نسبت داده شده است.
سخنان کوروش کبیر جعلیات فراوان دارد؛ پس بچهها مواظب باشید
جملههای منتسب به کوروش فقطاز این کتابهای تاریخی نیز بیرون نمیآید.
بسیاری از دلواپسان ایران باستان و کوروشپرستان اهل تحقیق، هر جمله زیبایی میشنوند، نام کوروش در ذهنشان جرقه میزند.
و بلافاصله آن را از زبان کوروش، به دیگران منتقل میکنند.
این روزها کافی است سری به اینترنت بزنید، یا نگاهی به گروههای دوستانه یا خانوادگی در شبکههای اجتماعی بیندازید.
بدون تردید با انبوهی از سخنان منسوب به کوروش، حسین پناهی، دکتر شریعتی و حتی پروفسور سمیعی برمیخورید.
سخنانی که تقریبا تمامشان بیاعتبارند.
یکی از آن جملههای منتسب به کوروش که گمان میکنیم مو لای درزش نمیرود این است:
«فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزای بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد».
این جمله برداشتی از وصیت نامه برتراند راسل است.
فیلسوفی که وصیت کرد، خاکسترش را در کوه های ولز پخش کنند تا تاریخ این کشور شکوهمند شود.
مخلص کلام اینکه: «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»!
بله سخنان کوروش کبیر جعلیات فراوان دارد؛ پس بچهها مواظب باشید
پایان پیام
نویسنده: آرزو قدوسی