من شیر سیرک نیستم داستان توله شیری که دوست داشت آدم باشد
به گزارش گلونی احتمالاً ما انسانها از حیواناتی خوشممان میآید که رابطه خوبی با ما برقرار میکنند.
خودشان را برایمان لوس میکنند و مدام دنبالمان راه میافتند.
حیوانی دستآموز و رام که هرچه میگوییم گوش میکند.
اما نظر حیوانات راجع به همنوع گوش به فرمان و انسان دوستشان چیست؟
اینکه بچهها بدانند هر حیوانی مناسب بودن در کنار انسانها نیست و باید زندگی مخصوص به خودش را داشته باشد و خود واقعیاش باشد یکی از مهمترین مسائل درباره حمایت از حیوانات حیات وحش است.
«من شیر سیرک نیستم» کتابی درباره بچهشیری بامزه به نام «توله» است که با خواهرهایش کمی فرق دارد.
توله و خانودهاش در باغ وحش زندگی میکنند.
داستان علاقه توله به آدمها با یک «په په» (یک پستونک کوچک) شروع شد.
حالا توله عاشق په په شده و همیشه و همه جا آن را به دهان دارد.
خیلی از آدمها خوشش آمده و یک روز که بیدار میشود میبیند در قفسش تغییراتی به وجود آمده. کمکم چند تایی حلقه، یک سرسره و نردبانی رنگارنگ را در کنار خود میبیند و…
قسمتی از کتاب
«داشتیم با طلا و تیله کشتی میگرفتیم. هر وقت دوتایی با هم دست به یکی میکردند، زورشان از من خیلی بیشتر میشد.
طلا ازاین طرف پنجه میکشید و تیله از آنطرف. یکدفعه دوتایی پریدند روی من و زمینم زدند.
بعدش هم شروع کردند به شعرخواندن: «پسرا مووووشن، مثل خرگووووشن…»
همان موقع در آهنی بالا رفت و یک عالمه نور به چشمهایم خورد. تا حالا این همه نور را یکجا ندیده بودم.
طلا را هول دادم کنار و زور زدم از لای دست و پاهایشان بیرون را درست بینم که مامان شیره از پشت سر گفت: «منتظر چی هستین؟ برین بیرون و بهشون نشون بدین شیر بودن یعنی چی.»
چند بار پلک زدم تا تصویر جلوی چشمهایم صافترشود.
کلی آدم کوچولوی یک شکل آن بیرون منتظرمان بودند.
مامان شیره از چند روز پیش گفته بود، قرار است بچهآدمها را از مدرسه بیاورند برای دیدنمان.»
نویسنده کتاب من شیر سیرک نیستم نیلوفر نیکبنیاد است و مهناز سلیماننژاد هم تصویرگر آن است.
میتوانید با کلیک بر روی انتشارات نردبان این کتاب را سفارش دهید.
پایان پیام
نویسنده: راضیه حسینی