ماهی چاق گنده من که زامبی شد کتابی برای بچههایی که عاشق ماجراجویی هستند
به گزارش گلونی داستانهای فانتزی و هیجانانگیز برای خیلی از بچهها جذاب و خواندنی هستند.
مخصوصاً آنهایی که همیشه پی خیالبافی میروند.
یکی از کتابهایی که برای بچهها حسابی جذاب و سرگرمکننده است «ماهی چاق گنده من که زامبی شد» نام دارد.
ماهی چاق شش جلدی است.
از همان ابتدا و با خواندن اسمش میتوانید متوجه شوید که داستانی عجیب و غریب در انتظارتان است.
ماهی که زامبی شد، اما چطور؟
جلد اول این مجموعه به شما میگوید که یک ماهی بخت برگشته زیر دست مارک، برادر شخصیت اصلی داستان، یعنی تام چه بلایی بر سرش آمد و بعد وقتی تام و دوست صمیمیاش، پرادیپ، تصمیم گرفتند ماهی بیچاره را از مرگ نجات بدهند باز چه بلایی سرش آمد.
و جمع این بلاها نتیجهاش یک ماهی گنده چاق زامبی شد.
ماهی که میتوانست همه را هیپنوتیزم کند. حتی مارک (دانشمند خبیث).
تام و پرادیپ و ماهی زامبی که اسمش را گذاشتهاند فرانکی، هر بار داستان جدیدی رو میکنند.
جلد اول نجات زامبی ماهی نام دارد.
در جلد بعد (دم باله) فرانکی قرار است از مارک انتقام بگیرد و این داستان همچنان ادامه دارد و به جلد سوم و «بالههای خشم» میرسد.
حالا چه میشود و فرانکی چه میکند را در جلد چهارم بخوانید (بالهای زیر نیمباله است).
فرانکی، تنها ماهی قرمز زامبی دنیا، همراه صاحبش تام، به آکواریوم شهر میرود و ماجرایی تازه درست میکند که میتوانید در کتاب «مأموریت فوق سری در آکواریوم» آن را بخوانید.
و اما جلد ششم و آخر، «ماهی خیکی ژوراسیکی» نام دارد.
وقتی یک زامبی ماهی نمایشی قرون وسطایی را ببیند چه اتفاقی خواهد افتاد؟
مجموعه ماهی چاق گنده من که زامبی شد یکی از پرفروشهای نیویورک تایمز است و برای بچههای ده سال به بالا بسیار جذاب و خواندنی است.
نویسنده این مجموعه، مو اهارا است.
ترجمه جلد اول را الناز خضری، دو، سه، چهار و شش الهام فیضی و جلد پنجم را نیلوفر امنزاده انجام دادهاند و انتشارات پرتقال آنها را به چاپ رسانده است.
قسمتی از کتاب
« دیروز برادر بزرگم، مارک، تبدیل شد به یک دانشمند خبیث واقعی.
البته مارک تقریباً همیشه بدجنس بوده، معمولاً من را هل میدهد یا به سمتم چیزمیز پرت میکند، زندانیام میکند، مثل توپ شوتم میکند این ور و آنور و از اینجور کارهای خبیثانه.
اما این آخریها به یک شیطان واقعی تبدیل شده.
ماجرا از آنجایی شروع شد که حرف زدن مارک به طور ناگهانی تغییر کرد…»
پایان پیام
نویسنده: راضیه حسینی