نقش جهان در نگاه من
روزخاصی بود.
به گزارش گلونی زهرا بزرگی برای این عکس قصهای نوشت: تازه به اصفهان رسیده بودیم و با کوله باری از خستگی در نقش جهان توقف کردیم و نقش بر زمین شدیم.
عطش آفتاب باعث شد عطش ما برای دیدن مسجد امام بیشتر بشه که این عطش جز با دیدن نقش و نگارهای این مسجد رفع نمیشد.
اون روز آسمون با کاشیهای لاجوردی مسجد امام، هارمونی عجیبی رو تشکیل داده بود.
نقش جهان در نگاه من
با تابش خورشید در وسط جایی که ما؛ یعنی من و مریم به دور از آدمکهای دنیا نشسته بودیم و در تماشای زیباترین نقوش زمین تا آسمون غرق بودیم.
نور خورشید هم انعکاسش رو در چشمهای ما میدید، سوزانتر رخ نمایان میکرد و گرمترمان میکرد و با همین گرمی که به منارههای مسجد خیره شده بودیم به مریم گفتم: میبینی؟ حتی منارهها هم تنها نیستند و جفتشون دارن صحن مسجد رو پاسبانی میدن.
تازه، شنیده بودم که مسجد دو شبستان شرقی و غربی هم داره که اتفاقا یکی از این شبستانها (شبستان شرقی) بزرگتر اما ساده و بیتزیین و دیگری (شبستان غربی) کوچکتر اما تزییناتی با کاشیهای خشت هفت رنگ داره و محراب اون هم از زیباترین محرابهای مسجدهای اصفهان.
به مریم گفتم فکر میکنی همهی اینها چه مفهومی داره؟
مریم گفت: این جفت بودنها، رو به رو شدنها و البته تفاوت داشتنها شاید مثال این شعر باشه که میگه: من و تو آینهی رو به روی هم شدهایم/ چقدر این همه با هم یکی شدن زیباست
که در نهایت این این یکی شدن؛ شاید همون محرابِ رسیدن به با هم بودنهاست.
من رو به فکر فرو برد. اره، راست میگفت محراب یعنی محلی برای یگانه شدن.
بعد از آن قرار شد بریم و از نقش و نگارهای کاشیها که میگفتند به خط کوفی هست رمز گشایی کنیم.
فکر میکنم تمام هستی، از رمز و نشونههای خاصی پیروی میکنه گاهی فقط لازمه بشینی، نگاه کنی و لذت ببری.
پایان پیام