زنی با موهای قرمز و قصه آشنایی از فرهنگ شرقی
به گزارش گلونی، «اینها چقدر به ما شباهت دارند.» این جملهای است که اغلب ما هنگام مواجهه با فرهنگ کشورهایی چون ترکیه، آذربایجان، افغانستان، کشورهای عربی و بسیاری از کشورهای دور و اطرافمان به زبان میآوریم.
جدا از سیاستها و منافع امروزی ما و کشورهای مذکور به خاطر سالهای سال ارتباط دوستانه و خصمانه و قرار گرفتن در یک بستر فرهنگی کمابیش مشابه آنقدر با یکدیگر شباهت داریم که شمردنشان از حساب خارج است.
با این وجود به اختلافات اندک و گاه مضحک بین خودمان بسنده کردهایم و یکی را دشمن و دیگری را نژادپرست میدانیم.
زنی با موهای قرمز
زبان هنر اما وصلکننده تمام انفصالهاست خصوصا اگر در ادبیات تجلی کند.
برای همین است که حرف فروغ برای خواننده پاکستانی دلنشین است و منِ ایرانی با کلام غادهالسمان احساس نزدیکی میکنم و به همین خاطر است که با کتابهای پاموک احساس میکنیم آشنای سالهای دور برایمان لب به سخن گشوده چون ادبیات همان چیزیست که دلهای دور ما را به هم نزدیکتر میکند و دیو دو سر آن سوی مرزها به انسانی همچون خود ما بدل میشود.
«زنی با موهای قرمز» اثر اورهان پاموک، نویسنده مشهور کشور ترکیه، دقیقا همان کتابیست که قابلیت از میان برداشتن فاصلهها را دارد.
پاموک در این کتاب ما را با ماجرایی عاشقانه همراه میکند؛ ماجرای پسری نوجوان که رابطه تهی او با پدرش بر تمام زندگی او سایه افکنده.
پدر فعال مارکسیست در سالهایی که تنشهای سیاسی در ترکیه دیده میشود، نقش پدرانهای ندارد و مادر/زن در این داستان از قول مژده الفت مترجم رمان همان موجودی است که در فرهنگ ما همیشه میان پدر و پسر قرار گرفته تا این دو آسیب نبینند و آسیبی وارد نکنند.
گویی پاموک در این رمان برفراز استانبول ایستاده با دست راست خود قصه ادیپ شهریار و با دست چپ سعی دارد داستان رستم و سهراب را به شهر و زمان خود بکشاند و با هم بیامیزد و در این آمیزش تفاوت بین نگاه شرق با غرب در روابط پدر_پسری به آسانی شناخته میشود و قابل تفکیک است.
کتاب پاموک با رگههایی از افسانه، گریزهای دلنشینی به فرهنگ شرقی زده است.
این گریزها برای خواننده خاورمیانهای و به طور مشخص ایرانی رنگ آشنای خانه را دارد و با همکاری نشر نون و مژده الفت به عنوان مترجم در دسترس او قرار گرفته است.
پایان پیام
نویسنده: کیمیا قنبری