در آرزوی درختان بلوط
به گزارش گلونی اگر گیاه بودم بلوط.
این را در جواب دوستم که پرسید: «اگر گیاه بودی؟» گفتم.
توی یک بازی که با بچهها در مهمانی آخر هفته راه انداخته بودیم. فکر نمیکنم این جوابم خیلی بداهه بوده باشد.
میل به حیات طولانی از همان بچگی در من بود.
مثلا از معلم دینیام میپرسیدم که «خانم! حضرت نوح که میگید هزار سال عمر کرد چی میخورد؟ چی کار میکرد؟ ما هم میخوایم عمرِ نوح کنیم!»
واقعا دغدغه این را داشتم که سالها زندگی کنم. همهجا سرک بکشم از شرق تا غربِ جهان.
از آسیا گرفته تا آمریکا و آفریقا! آنچه که در تاریخ در مورد اتفاقات، تغییر حکومتها و سلسلههای مختلف میخواندیم را خودم باشم و ببینم.
بله، اینکه در بزرگسالی یکهو دلم خواست درخت بلوط باشم، خیلی هم تصادفی نبود.
در آرزوی درختان بلوط
عمر بلوط گاه به دو هزار سال هم میرسد و چه چیز لذتبخشتر از این برای من.
هم برگریز است و هم همیشهسبز. آدم دیگر چه میخواهد از خدا وقتی در پیری هم سبز بماند، جوانه بزند. زایا باشد و پربار.
میوه بلوط را هم میتوان آرد کرد و برای انسان نان بلوط پخت و هم دانههایش در زمستان به داد دامها میرسد.
هم خوراکی است و هم خواص درمانی در دردهای گوارشی دارد. از برگ، مازو و پوستش هم حتی میتوان استفادههای دارویی داشت.
این بلوط است که در هر جای جهان، از نواحی گرمسیری و معتدل گرفته تا مناطق سردسیری ریشه دوانده تا به داد دنیا برسد. گستره تاب و تحملش آدم را به وجد میآورد. شکوه و لطافت را یکجا با هم دارد این موجود عزیزِ زمین.
جنس مرغوب چوبش وسوسه به دل انسانها میاندازد تا تبر بزنند بر جانش برای ساخت تخت و کمد و میز و صندلی.
که کاش به جای نشستن روی صندلی بیجان، بگذاریم خود بلوط سالهای بیشتری روی زمین بنشیند.
با سبزینگی خود هوا برساند به ریههای زمین. سایهاش روی سر جهان و جنگلهای زاگرس ما بلند و برقرار باشد.
یک بلوط خیر بیشتری برای این دنیا دارد تا هزار صندلی چوبی.
این روزها که دیگر کار از قطع بلوطهای ما گذشته. باز هم آتش افتاده بر دل جنگلهای زاگرسمان.
انگار تاریخ زنده ما دارد میسوزد. جغرافیامان در میان شعله و خاکستر است. آن شکوه و لطافت یک جا دارد دود میشود و میرود هوا.
اگر گیاه بودم، در همین خاک، در ایران، درست همین الان که آتش به جانشان افتاده، بلوط؟ نمیدانم.
پایان پیام
نویسنده: لیلا دباغ
خرید از سایتهای معتبر با کد تخفیف گلونی
کلیک کنید