کتاب آئورا و ورود به خانه ای متفاوت
به گزارش گلونی شاید برای شما هم پیش آمده باشد که وقتی در رشته خاصی قبول میشوید و دانشگاه میروید، سعی میکنید خود و رشته تحصیلیتان را در کتب و فیلمهای گوناگون بیابید و اگر رشتهتان رشته مهجوری باشد این میل به پیداکردن خود در آثار هنری عجیبتر و شدیدتر خود را نشان میدهد.
اگر هم مثل من دانشجوی تاریخ باشید و به کمتر کسی برخورده باشید که در این رشته تحصیل کرده باشد، شاید این جستوجو جنبه جنونآمیزتری برایتان پیدا کند؛ چراکه میخواهید آینده را در این آثار ببینید و با افراد بیشتری در این جامعه در ارتباط باشید.
همه اینها را گفتم که بگویم از وقتی دانشجو شدم مجنونوار سراغ آثار، اعم از فیلم و کتابهایی رفتم که اگر نه شخصیت اصلی، بلکه یکی از شخصیتهای فرعی آن از اهالی تاریخ باشد. دانشجوی تاریخ، استاد آن یا مورخ هم فرقی نداشت و ندارد.
گاهی از فرط بیمایگی، حتی به شخصیتهای باستانشناس هم قناعت کردم. در همین جستوجوها بودم که به کتاب «آئورا»ی کارلوس فوئنتس برخوردم.
کتاب درباره تاریخدان جوانی است که برای روزهای پیدرپی، موقعیت شغلی خوب با حقوق مزایا را، در روزنامه میبیند.
موقعیت بسیار خوب شغل و البته پذیرفتهنشدن آن توسط دیگران توجه جوان را جلب میکند و درنهایت مقاومت در مقابل آنرا بیفایده میبیند و برای مشغولشدن در آن شغل اقدام میکند.
کارفرمای او زنی بسیار سالمند و ناتوان است که میخواهد مرد جوانِ تاریخدان خاطرههای شوهر مرحومش، ژنرال یورنته را مدون و برای انتشار آماده کند و برای این کار علاوهبر حقوق خوب، میخواهد مرد در یکی از اتاقهای همان خانه مستقر شود تا کارها با سرعت هرچه بیشتر و کیفیت هرچه بهتر انجام شوند.
مرد با همان اولین مواجهه مبهوت قدمت خانه میشود. انگار علاوهبر پیرزن تمام خانه و وسایلش هم در سالمندی تمام بهسر میبرند و او همانطور که مراعات پیرزن کارفرما را میکند باید در مواجهه با خانه هم بسیار محترم و بامراعات باشد.
کتاب آئورا را به صورت آنلاین مطالعه کنید
فضای توصیفشده در داستان خواننده را کاملاً با خود همراه میکند و اجازه نمیدهد حتی یک صحنه از آن چیزهایی که شخصیت مرد داستان دیده است از مقابل چشمان خواننده دور بیفتد یا نامفهوم باشد، و سخت متصور شود.
در همان اوایل داستان متوجه میشویم در این خانهای که سراپا مژده پیری و فرسودگی میدهد دختر جوانی از بستگان پیرزن هم زندگی میکند. دختری که پیرزن نوید آمدنش را میدهد و مرد جوان ناخودآگاه اشتیاق عجیبی برای دیدن دختر دارد؛ اشتیاقی شبیه به کشف یک راز.
دختر خرامان به سیر داستان راه پیدا میکند. زیبایی سرمستکنندهای دارد و دل تاریخدان جوان را خیلی زود میرباید و تاریخدان که شیفته و مجنون آئورا، دختر جوان داستان شدهاست همزمان با کار روی پروژه مذکور و رابطه عاشقانه با آئورا به سردرگمی عجیبی میرسد.
به نقطهای که تشخیص آئورا با زنِ پیر برایش مشکل میشود. انگار این دو یک نفرند و از آغاز یک نفر بودهاند.
این داستان سورئال را نشر نی با ترجمه عبدالله کوثری منتشر کرده است. داستانی که بیش از آنکه ماجرای عشقی آتشین بین دو جوان داستان باشد، داستان خواهش برای جوانی و زیبایی است؛ داستان جاودانگی.
پایان پیام
نویسنده: کیمیا قنبری
خرید از سایتهای معتبر با کد تخفیف گلونی
کلیک کنید