زاگرس و بزهای پرنده
به گزارش گلونی حتما شما هم این شعارها را شنیدهاید: «باید زاگرس را نجات بدهیم»، «باید زاگرس را احیا کنیم».
و حتما بهتر از من میدانید که نه با شعار و نه با دستور زاگرس احیا نمیشود و نجات پیدا نمیکند.
همانطور که بورس با دستور سبز نمیشود و دلار با دستور پایین نمیآید.
اما در همین شعارها نکتهای هست که با آن نکته میخواهم مسئله زاگرس را برای شما توضیح بدهم.
فقط بگویم من نه کارشناس این حوزه هستم و نه درسش را خواندهام. من فقط یک بومی زاگرس و یک فعال علاقهمند به قضیه و یک روزنامهنگار هستم که تلاش میکنم موضوع را برای شما ساده کنم و شرح بدهم و آن چه میگویم را به منبعش لینک میدهم تا خیالتان راحت باشد که مزخرف به هم نبافتهام.
خب ما باید زاگرس را باید نجات بدهیم. این حرف کاملا درست است اما پرسش اصلی این است که زاگرس را باید از دست «که» یا «چه کسانی» نجات بدهیم؟ یا از دست «چه» یا «چه چیزهایی» نجات بدهیم؟
اصلا بلوط بکاریم یا نه؟
پاسخ به این پرسش به ما نشان میدهد که نجات زاگرس با این اوضاعی که تا نیمه دی ماه ۱۴۰۰ وجود دارد و من دارم این یادداشت را مینویسم، امکانپذیر نیست.
میدانم حرف عجیب و ناامیدکنندهای زدم. اصولا ما روزنامهنویسان همیشه تلاش میکنیم که حکم قطعی ندهیم و مثل اهالی سیاست حرف نزنیم اما در این فقره، من تقریبا اطمینان دارم که به شما بگویم نجات زاگرس با این شرایط ممکن نیست.
این را کسی دارد به شما میگوید که ۷ سال است به طور دائم به مناطقی در زاگرس سرکشی کرده و تغییر مناطق را ثبت کرده است.
البته کار عجیبی نکردهام. شما اگر همین الان از خرمآباد به تهران برانید خواهید دید در لرستان و مرکزی و قم کوههایی هست که داخل آنها مشغول خاکبرداری هستند و برخی از آن کوهها از وسط نصف شدهاند و شاید تخلیه این معادن آن قدر زود تمام بشود که در بهار ۱۴۰۱ آن طرف کوه معلوم بشود.
از پاییز ۱۳۹۸ تا همین حالا برخی مناطق بلوط بود اما حالا بلال است. یا گیلاس است. یا هلوست. یا گلابی است.
یعنی شما کافی است فقط نگاه کنید، روند تخریب از خورشید آسمان عیانتر است.
حالا در نظر بگیرید که ما ۱۰۰ درخت بلوط داریم در یک کوهپایه در قلب زاگرس در لرستان، که میخواهیم این ۱۰۰ اصله بلوط را نجات بدهیم.
زاگرس و بزهای پرنده
فکر کنید در فصل بهار و آغاز شکفتن وسط این بلوطها کمپ زدهاید و مشغول نگهبانی هستید. حالا صبح است و شما مشغول صحبانه خوردن هستید که ناگهان یک گله بز وارد منطقه تحت حفاظت شما میشود و تا به خود میجنبید میبینید بزها روی درختها هستند و دارند برگهای نورسته سبز کوچک بلوط را میخورند.
شما در مقابل بز تقریبا هیچ کاری نمیتوانید بکنید. بز سختکوش و ورزشکار است. به راحتی میپرد و میدود و میخورد و درمیرود. کافی است به اندازه بند انگشت جا داشته باشد که سُمش را بگذارد، میرود بالا و میخورد.
خب چه میکنید؟ با چوپان هم که حرف بزنیم میگوید اینها بُزند، برگ تازه میبینند دلشان میخواهد. زبان آدمیزاد که سرشان نمیشود.
در زاگرس بُززده و دامزده که فقط در لرستانش تا ۶ میلیون دام سبک یعنی بز و گوسفند داریم چه طوری میتوانیم بلوط را نجات بدهیم؟ بزی که نه فقط بلوط که تقریبا همه درختان کوهستانی را میخورد و برگ آنها به دهنش شیرین است.
لابد میگوید دور منطقه را محصور میکنیم.
محصور کردن منطقه اصول و روش دارد و مثلا نمیشود دور منطقه را عشقی حصار زد. چون جلوی تردد حیاتوحش را میگیرد و حیواناتی که برای بلوط مفید هستند و یا بلوط برای آنها مفید است از منطقه دور میشوند.
پس شما با حمله هر روزه بزها طرف هستید و آنها یکتنه، نفس بلوطها را در همان روزهای اول بهار میگیرند.
اما این بزها بزهای روستا هستند. یعنی چند صد بز. بزهای عشایر که هزاران راس هستند هنوز در راهند.
گلههای عشایر، استان لرستان را دو بار در سال میچرند، یک بار در آغاز بهار وقتی به سمت شمال لرستان و همدان میروند و یک بار در پاییز وقتی به سمت ایلام و خوزستان میروند.
این اتفاق اگر در آمازون هم بیفتد آنجا را بیابان میکند. اینجا که ایران است و خشک.
پس تا دامداری سنتی در زاگرس برچیده نشود بلوطها نفس راحت نمیکشند.
شما بزها را به عنوان یک مسئله حلناشدنی میپذیرید و با خود میگویید بالاخره مملکت گوشت هم میخواهد و سعی میکنید با هر زحمت کاری کنید که آنها لطمه کمتری به ۱۰۰ درخت وارد کنند اما صبح فردا از شرکت گاز میآیند و تا شما از چادر بیرون بیایید لوله گاز را از منطقه رد میکنند و ۱۰۰ بلوط شما به ۷۰ بلوط تبدیل میشود.
با خود میگویید بالاخره مملکت گاز هم میخواهد و عیب ندارد. لولهای بود که یک بار رد شد.
زاگرس و بزهای پرنده
روز بعد چندتن از روستاییان که باغدار هستند با نهالهای میوه از راه میرسند و شروع میکنند از پایین کوه سیب و زردآلو میکارند تا به منطقه شما میرسند و خیلی عادی میان بلوطها را با هلو تزیین میکنند و میروند.
در لرستان دشتهای بزرگ وجود ندارد و رونق کشاورزی یعنی حمله به بلوط. کاشت خیار پای بلوط، قطع بلوط برای برنج عنبربو و کشتار درختان برای عدس و لوبیا.
پس خیارکاران هم میآیند و میروند و شما میگویید بالاخره مردم باید خیار هم بخورند. و همین طور وقتی به خود میآیید میبینید ۱۰۰ درخت بلوط به چند بلوط تبدیل شده است.
تازه این داستان بهار شماست و پاییز نیز با بدبختیهای خودش از راه میرسد.
زاگرس و بزهای پرنده
یعنی شما اگر مواظب گردشگران بیمبالات باشید که منطقه را به آتش نکشند و اگر سیل درختان شما را با خود نبرد باید بدانید که تا لرستان همینطور است و توسعه پایدار پیدا نکند، تنها راه برای معاش، مرگ بلوط است. مرگ بلوط به قیمت کاشتن خیار آن هم خیار غرقابی.
در لرستان که همیشه جزو سکوهای قهرمانی بیکاری در کشور است، کار نیست و آدمها برای امرار معاش در این منطقه کمدشت، راهی جز دامداری سنتی، کشاورزی سنتی و قطع درختان بلوط ندارند. حتی شده قطع درخت هزارساله برای تولید چند گونی زغال به قیمت کیلویی چند هزارتومان.
آنها هم که دلشان نمیآیند درختان را ببرند و زیر اشکوب آنها گندم و جو میکارند، فقط خوشان را گول میزنند چون درختان را طوری ضعیف میکند که با بادی میشکنند.
حالا در این وضعیت شما چگونه میخواهید زاگرس را نجات بدهید؟ این منطقه که ۵ هزارسال پیش در اوج تکامل بوده است هر بار که شرایط اقتصادی به هم ریخته، آسیب فراوان دیده است. مثل قحطیهای دهه ۲۰ و ماجرای فقر روستاییان بعد از هدفمندی یارانه و گران شدن زندگی در دهه ۹۰.
شرایط اقتصادی سال ۱۳۹۹ باعث شد که دامداران برای خوراک دام بلوطهای رسیده را جمع کنند. گران شدن علوفه آنها را وادار به جمعآوری میوه بلوط کرد و هیچ بلوطی روی زمین نماند برای حیوانات یا برای جوانه زدن در بهار.
اینگونه است که مراقبت و حراست از بلوطهای زاگرس بسیار بسیار دشوار و شاید نشدنی است.
حالا شما بگویید زاگرس را باید از دست چه کسانی نجات بدهیم؟
پایان پیام
نویسنده: رضا ساکی
خرید برنج ایرانی از سایتهای معتبر با کد تخفیف گلونی
کلیک کنی
ظاهراً با اين همه توضيحات همه جانبه ، هم دامدار ان راضى باشند و هم بزها و طرفداران محبط زيست، احتياج به افسونگرى است. با دستور روى كاغذ همه جا گل و بلبل است. كاغذى بازى كنيم و درخت ها را رويش از حمايت از محيط زيست بنويسيم. و در دفترچه نقاشى درخت بلوط بكشيم و بالاى سرش پرنده و زير درخت بزها كه مشغول تناول بلوط و برگ و بارش هستند .
بقيه با جنگل هايشان چه ميكنند ؟ الگو و نمونه هاى موفق را پيگير باشيم!
البته ما كه سرآمديم و نياز به الگو نداريم! گاو پيشانى سفيد مش حسن بودن هم موهبتى است!
مثل همیشه عمیق و جامع و در عین حال با قلم شیرین و چاشنی طنز.
درود